۷۳۲۰
دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۰
تعداد بازدید: ۲۹۴۱
اینجانب سرهنگ بازنشسته فرامرز بیاد در تاریخ دوم آذر ۱۳۶۴ به استخدام شهربانی سابق در آمدم و بعد از ۳۰ سال خدمت در دوم آذز ۱۳۹۴ به افتخار بازنشستگی نائل شدم.

در تاریخ دفاع مقدس روز‌های بزرگی وجود دارد که درباره هریک می‌توان کتابی عظیم و ارزشمند نگاشت، هرچند باز هم حق مطلب ادا نمی‌شود. روز‌های خاطره انگیزی که هر رزمنده‌ای در هر محور عملیاتی می‌تواند ساعت‌ها از جنبه‌های مختلف رشادت ها، ایثارگری ها، جانبازی‌ها و ... آن را تعریف و تفسیر کند.
بدین منظور به سراغ جانباز فرامرز بیاد رفتیم تا یک برگ دیگر از دفتر دفاع مقدس را در گفتگو با ایشان ورق بزنیم:

برای آغاز صحبت لطفا خودتان را معرفی نمائید؟

اینجانب سرهنگ بازنشسته فرامرز بیاد هستم که در تاریخ دوم آذر ۱۳۶۴ به استخدام شهربانی سابق در آمدم و بعد از ۳۰ سال خدمت در دوم آذر ۱۳۹۴ به افتخار بازنشستگی نائل شدم.



چند ساله بودید که به جبهه‌های جنگ اعزام شدید؟

بنده ۱۸ ساله بودم که به جبهه‌های جنگ علیه باطل اعزام شدم.



چه شد که تصمیم گرفتید به جبهه‌های جنگ بروید؟

از اوایل جنگ تحمیلی برای اعزام به جبهه‌ها علاقه‌مند بودم و به همین خاطر در بسیج پایگاه ۲۸ امام رضا (ع) زنجان ثبت نام نمودم. با توجه به این که کم سن و سال بودم، بسیج از اعزام من به جبهه‌ها خودداری می‌کرد و مجبور شدم از طریق ثبت احوال ۲ سال تاریخ تولدم را بیشتر کنم.

در ۱۷ سالگی در شهربانی سابق استخدام شدم و یک سال بعد، (بعد از اتمام آموزش) داوطلبانه به جبهه‌های غرب و سردشت اعزام شدم.


برخورد خانواده در اعزام شما به جبهه چگونه بود؟

در محله‌ای که ما زندگی می‌کردیم، جوانان محل هرروز به جبهه می‌رفتند و من با دیدن آن‌ها برای رفتن به جبهه بیش از پیش علاقه‌مند میشدم و خانواده هم به ایران و انقلاب احساس دین میکردند؛ بنابراین آن‌ها مخالفتی با جبهه رفتن من نداشتند و از این بابت هیچ مشکلی احساس نمی‌کردم. تنها مشکلم سن کم من بود که آن هم به حمدالله با تغییر تاریخ تولد و استخدام در شهربانی سابق حل شد و بدین طریق افتخار حضور در جبهه‌های جنگ نصیب این حقیر گردید.

چند سال در جبهه‌ها حضور داشتید و در چه مناطق عملیاتی از جبهه حضور داشتید؟

مدت ۱۸ ماه در منطقه عملیاتی سردشت خدمت کردم که با بمباران شیمیایی سردشت توسط هواپما‌های رژیم بعثی عراق مسدوم شده و پس از آن به پشت جبهه برگشتم.



چطور شد جانباز شدید، از آن لحظات برایمان بگویید؟

درساعت ۱۶:۰۰ مورخه ۱۳۶۶/۴/۷ در عملیات نصر ۵ سنگر نگهبانی را تحویل شهید کاظم حسین زاده داده و به محل استراحت رفتم که چند دقیقه‌ای نگذشته بود که هواپیما‌های دشمن منطقه را بمباران شیمیایی کردند که یکی از بمب‌ها به سنگر نگهبانی ما اصابت نمود که در این حمله کاظم حسین زاده به همراه صد‌ها نفر از اهالی سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمده و بنده که در حال امداد رسانی به مصدومان بودم از ناحیه پوست، چشم و ریه شدیدا مصدوم شدم که امداد گران مارا به وسیله هواپیما به تهران منتقل و در بیمارستان بقیه الله الاعظم مدت دو ماه بستری شدم و درنهایت با تلاش کادر درمان آن بیمارستان سلامتی خود را تا حدودی باز یافتم

خاطره‌ای از جبهه‌های جنگ برایمان بگویید؟

در یکی از عملیات‌ها رزمنده‌ای بسیجی را دیدم که یکی از دستانش در اثر اصابت ترکش قطع و از پوست دستش آویزان بود و خون جاری بود، به طرفش رفتم خواستم کمکش کنم گفت ما دو برادر هستیم که هردو نفرمان مجروح شدیم، حال من خوب است، ولی حال برادرم خوب نیست اگر می‌توانی به او کمک کن. از طریق بیسیم با امدادگران تماس گرفتم و آن‌ها بلافاصله در محل حاضر شدند و هر دو برادر را به مرکز درمانی انتقال دادند.

وقایع این چنینی در جبهه‌های ما فراوان بود که نشان از اخلاص، ایمان و از خودگذشتگی رزمندگان داشت و اگر ایران از ۸ سال دفاع مقدس سربلند بیرون آمده است نتیجه این فداکاری‌ها بود.  

پس از پایان جبهه و جنگ تا آغاز بازنشستگی، در چه بخش‌هایی از نیروی انتظامی حضور داشتید؟

بنده پس از جنگ در کلانتری‌های زنجان، ستاد فرماندهی و در نهایت در حفاظت اطلاعات انتظامی استان زنجان مشغول خدمت بودم.

چه درس‌هایی از جبهه گرفتید؟
ایثار، شهادت و از خودگذشتگی رزمندگان اسلام در دفاع از میهن، اسلام و انقلاب بزرگترین درس دوران دفاع مقدس بود که من فراگرفتم.

هم اکنون به چه کاری مشغول هستید؟

دربخش خدمات و تدریس در مراکز آموزش عالی به خدمت گزاری ادامه می‌دهم.

در عملیات نصر پنج در سال 1366 به درجه جانبازي رسیدم

در عملیات نصر پنج در سال 1366 به درجه جانبازي رسیدم

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار استان ها