۱۸۰۵۵
جمعه ۱۷ شهريور ۱۴۰۲
تعداد بازدید: ۱۰۲۶

(لحظه‌ای از خاطرات جنگ)                                       

خودتان را معرفی کنید؟                                                                                   

اینجانب سرهنگ آزاده وجانباز ناصر حسن پور ف- منصور متولد ۱۳۴۰ محل تولد شهرستان  اشترینان بروجرد استان لرستان. متاهل ودارای ۱ پسر و ۱ دختر قبل از اسارت و ۱ پسر هم بعداز اسارت هستم واکنون درشهرستان  خرم آباد زندگی میکنم.                                       

در چه سنی وبه کدام منطقه عملیاتی اعزام شدید.

بنده ۲۶ ساله بودم که با درجه  ستواندومی  (افسر ژاندارمری سابق) به جبهه‌های نبرد با دشمن  به مرز‌های استان خوزستان اعزام شدم. وپس از معرفی به قرارگاه  انصار بلافاصله به گردان ۴۰۷ رزمی سوسنگرد مستقر درجبهه زبیدات عراق ومرز موسیان اعزام وبعنوان فرمانده  گروهان یکم  مشغول  نبرد با ارتش عراق گردیدم.                                                                               

چند سال در جبهه‌های نبرد. حضور ودر چه مناطقی عملیاتی از جبهه حضورداشتید.     

درتاریخ ۱۳۶۶/۵/۱۵ تا تاریخ ۱۳۶۷/۴/۲۱ درجبهه های: زبیدات – عین خوش - فکه – شرهانی - موسیان – یبیس- بعنوان فرمانده گروهان یکم کردان ۴۰۷ رزمی سوسنگرد مشغول نبرد با ارتش عراق بودم.

درچه تاریخی ودر چه مناطقی به اسارت دشمن در آمدید؟                                            

درتاریخ ۱۳۶۷/۴/۲۱ در جبهه (فکه - عین خوش). بهنگام عملیات پاتک بر علیه تک دشمن که در منطقه‌ای باعرض ۱۰۰ کیلومتروبه عمق ۵۰ کیلومتر ازموسیان  تافکه وسعت داشت. با توجه  به موقعیت جغرافیایی حساس یگان ما  در منطقه. ومحول نمودن  ماموریت پوشش سمت چپ پل رودخانه  دویرج وهمچنین پوشش جناحین دولشگر ۷۷ خراسان و ۱۶ زرهی قزوین که. متاسفانه علیرغم اعلام پیش بینی از عملیات تهاجمی  قریب ووقوع دشمن  ازطریق  سلسله مراتب فرماندهی. وپیشنهاد‌هایی بازدارنده ازقبیل  انفجار وتخریب پل رودخانه دویریج ویا بمباران هوایی تجمعات نیرو‌های زرهی دشمن ویا عقب نشینی تاکتیکی  به ارتفاعات  مشرف به منمطقه نبرد. متاسفانه هیچ اقدام  عملی انجام نشد وتن‌ها با ابلاغ دعوت به اماده باش پرسنل  بسنده نمودند؛ و بعد از سه شبانه روز  بیداری  پرسنل وخستگی مفرط  در سحرگاه ۲۱/۴/۶۷ ناگهان با سیل خروشان  یگان‌های  زرهی  با پشتیبانی  اتش تهیه توپخانه و همچنین تهاجم  همزمان هواپیما وهلیگوپتر‌های  پشتیبانی. واحد‌های  عملیاتی عراق  شامل ۳ لشگر زرهی وچندین گردان وتیپ ویگان‌هایی از  لشگر گارد  ریاست چمهوری عراق  توانستند بسرعت از همان  پل دویرج  بسرعت عبورنمایند. از انجایی که مواضع گردان ۴۰۷ ما تانک رو  نبود. پس از عقب نشینی  لشگر‌های ۷۷ و ۱۶ زرهی و ۲۱ حمزه. متاسفانه واحد‌های ژاندامری که  فاقد سلاح‌های کارآمدی در مقیاس با ارتش بودند. از پشت سر به محاصره افتادند وابتدا مقر  گردان‌ها وقرارگاهمان انصار  سقوط وسپس به سمت گروهان‌های خط نگهدار  هجوم بردند. وبعد از سه روز نبردی نابرابر  آخرین  فرمانده وگروهانی بودیم که پس از تلفاتی  سنگین وقطع ارتباط. در حالی که بشدت  مجروح شده بودم  دستور اتش به اختیار وهمزمان عقب نشینی  با تعداد  ۱۵ نفر نیرو عقب نشستیم؛ و درآن بحبوحه جنگ متاسفانه در حالی که اسلحه‌ی  ژ ۳ ام  براثر شلیک مداوم گیر کرده بود به جرم  مقاومت سرسختانه ایکه به یادگار گذاشتم ناگهان مورد  سوءقصد تعداد سه نفر از سربازانم که یکی از آن‌ها را  بنام سرباز محمدنژاد اهل  اهواز بود را میشناختم؛ که در طول نبرد مانع  فرار شان بودم. قرار گرفتم وآن‌ها مسلحانه وتوهین آمیز مرا به پای خاکریز برای تیرباران وانتقام کشانیدند که چرا تو با تیر اندازی  موقعیت فرار بموقع ما را گرفته ای؛ که ناگهان یک سرباز  بیسیم چی خودم بنام سرباز مرادی اهل کوهدشت لرستان که به هنگام  آتش تهیه دشمن از من جدا افتاده وگم شده بود و اکنون در بانک استان آن شهرستان خدمت میکند  با دیدن این صحنه خودش را بین ما ومهاجمان انداخت و اسلحه اش را که با دو تیغه خشاب  بهم چسبیده  مسلح نموده بود با پرخاش  تهدیدشان کرد که هرسه نفرتان را به رگبار میبندم وآن‌ها بلافاصله  متواری  شدند و آن سرباز جان مرا نجات داد؛ که البته در اسارت فهمیدم که اون سرباز شجاع ومیهن پرست  ومهاجمان  باهم  اسیر شده اند. البته در اسارت موضوع را به فرمانده گردانمان سرگرد بشیری که یکروز زودتر از من اسیرشده بود.   درمیان گذاشتم. ایشان هم پس از دلجویی رای  به محاکمه سربازان مهاجم پس از آزادی داد. منتها همان سربازان هم در اسارت بودند؛ که تلخی دوران اسارت را برایشان کافی دانستم واز شوق آزادی بخشش نمودم.

لحظه اسارت برایمان بگویید. چطور شد که به اسارت دشمن در آمدید؟       

 درتاریخ ۱۳۶۷/۴/۲۱ در جبهه (فکه  عین خوش). بهنگام عملیات پاتک بر علیه تک دشمن که در منطقه‌ای باعرض ۱۰۰ کیلومتر ازموسیان  تافکه وسعت داشت. بعد از سه روز مقابله با محاصره دشمن متاسفانه با عقب نشینی  لشگر‌های ۷۷ و ۱۶ زرهی و ۲۱ حمزه  و نبود پشتیبانی هوایی و زرهی وتوپخانه، درحالت مجروح از ناحیه ریه – چشم  چپ  وپاره گی گوش چپ. ناشی ازموج انفجار به اسارت دشمن در آمدم.

پس از اسارت شما را به کدام مناطق اعزام کردند. از روز‌های اول اسارت بگویید.                 

پس از سه روز محاصره توسط واحد‌هایی از لشگر گارد ریاست جمهوری عراق؛ و تلفات شدید نیرو‌های خودی با توجه به وسعت تهاجم  بلاخره بدست یگان گارد اسیر شدم، وبا تعدادی از سربازان ودرجه داران متفرقه واحد‌های ارتش  سوارکامیون آیفا وبه پشت جبهه شان منتقل سپس با اتوبوس به پادگانی در العماره فرستادن بعد از ۲۴ ساعت به زندان استخبارات  الرشید بغداد  فرستادند. با اینکه اکثرا زخمی بودیم کسی اهمیتی به درمان ما نمی‌داد. بعد از ۱۰۰ روز آزار واذیت  بلاخره به اردوگاه ۱۹ تکریت اعزام وتا پایان اسارت در همان اردوگاه ۱۹  بودیم.  

چند سال در اسارت بودید؟                                  

از تاریخ ۶۷/۴/۲۱ تا  تاریخ ۲۶ /۶۹/۶ جمعا تقریبا  ۲۶ ماه و ۶ روز در اسارت دشمن بودم.

چه زمانی فهمیدید جنگ بپایان رسیده وقرار است آزاد شوید چه احساسی داشتید؟                   

آن شب بیاد ماندنی وهیجان انگیزی بود. وقتی که اخبار شروع تبادل  اسرا را شنیدیم  شوق به آزادی و دیدار خانواده‌ها ودوستان بخصوص  پسر و دختر ۳ و ۴ ساله ام. برایمان یک رویایی بود که باهمت شهدای همرزممان به واقعیت رسیده بود؛ و آرزویمان دیدن سرزمین زیبای ایران  با پرچم نازنینش  چنان به وجدآمده بودیم که گذر زمان برایمان کند وخسته کننده بنظر میرسید. و از هیجان این آزادی  آن شب هرکس هرچیزی خوراکی ونوشیدنی  ذخیره داشت  مثل نذری بین همه تقسیم می‌شد. وتا صبح شکر گذاری وسرود جمهوری اسلامی می‌خواندیم.                                                                                                              

در چه تاریخی به میهن بازگشتید.                                                                       

بنده درمعیت ۱۰۰۰ نفر از پرسنل هم بندمان که اکثرا  ارتشی بودند با اتوبوس  به مرز خسروی انتقال دادند و درنقطه صفر مرزی با ۱۰۰۰ نفر اسیر عراقی  مبادله شدیم  و معمولا از این ۱۰۰۰ نفر ۱۰ نفر افسر بودند. سپس سه روز در اسلام آباد قرنطینه پزشکی و بصورت کاروان‌های اتوبوسی با اسکورت پلیس راه به استان‌های مربوطه بدرقه میشدیم با ورود به محل سکونتمان  مورد استقبال با شکوه ملت  قرار گرفتیم.                                                                                                              

پس از رهایی از اسارت درچه بخش‌هایی از نیروی انتظامی خضور داشتید؟                        

یکسال به همه آزادگان استراحت در منزل دادن تا به امورات پزشکی وخانوادگی رسیدگی کنند. در این یکسال طرح ادغام نیرو‌های ژاندارمری وشهربانی وکمیته وتعدادی برادران سپاهی درقالب نیروی انتظامی شکل گرفت. من  که ژاندارم بودم  در راهنمایی ورانندگی مشغول به خدمت شدم. وبا اخذ مدارک ومهارت ودانش کارشناسی تصادفات - کارشناس عالی تصادفات وامور حمل ونقل  - امورات تخصصی  شماره گذاری- صدور گواهینامه - و آزمون‌های رانندگی، بعنوان فرمانده  پاسگاه‌های درون شهری وپاسگاه‌های برون شهری  پلیس راه وهمچنی بعنوان مدیریت راهور شهرستان وشهر‌های مختلف از جمله رِئیس راهنمایی ورانندگی  خدمت نموده ام. وبا ۳۰ سال سابقه بازنشسته  شدم.                                                   

هم اکنون به چه کاری مشغول هستید؟                                                               

*ج: پس از بازنشستگی ام که در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۵ ابلاغ گردید. اوایل در معیت هیئت‌های کارشناسان رسمی دادگستری به تصادفات اعتراضی رسیدگی مجدد و احقاق حق میکردیم. سپس بعنوان کارشناس در مراکز صدور معاینه فنی خودرو‌های سبک وسنگین  بخش خصوصی فعالیت داشتم ،  ولی به دلیل  عفونت ریه ومشکلات  اعصاب وروان وچشم وگوش، اکنون خونه نشین شدم.

 

در پایان پس شنیدن مشکلات و دغدغه‌های ایشان اقدام لازم نیز جهت پیگیری صورت گرفت.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار استان ها