۳۰۴
دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹
تعداد بازدید: ۲۱۳۰
درآمد : «...شگفتا که احساس بی نیازی از آموختن از موفقیت ایجاد می شود. برخی از مردم به خطا می پندارند که اگر به هدف خود رسیده اند، نیازی به رشد بیشتر ندارند. این تصویر می تواند در هر موردی پیش آید: در کسب درجه ای دانشگاهی، دستیابی به مقام مورد نظر، دریافت جایزه یا مدال و نشان خاص، یا تحقق هدفی مالی.اما رهبران موثر غیر از این فکر می کنند. روزی که از رشد باز می مانند روزی است که بند بر پای توانایی خود زده اند و پای سازمان خود را بسته اند...) نکته ای از کتاب صفت های بایسته یک رهبر

این نوشتار کوتاه ولی اثر گذار درباره موضوع سبک رهبری  وتعالی مسئولان ومدیران است. درخصوص سبک رهبری  کتاب های فراوانی به رشته تحریر درآمده وبه ابعاد ومولفه ها وشاخصه های گوناگون آن پرداخته شده است.این نوشتار درواقع  به بعدی  از آن ابعاد که ویژگی های شخصیتی  ورفتاری در سبک رهبری است تمرکز نموده است وصفات وتوانایی  های قابل اکتسابی را که مدیران وفرماندهان  می توانند با بدست آوردن آنها به رهبر ، مدیر ی بانفوذ واثر گذار تبدیل شوند برشمرده  وقدری تبیین نموده است.

بدیهی است این قابلیت ها تمام آن چیزی نیستندکه  برای نفوذ  واثر بخشی  یک مدیر لازم است  ولی می توان مدعی شد که بخش مهمی از این ویژگی  نظیر شجاعت، استحکام درونی ،اراده تسخیر ناپذیر، مردم داری و.... به جد موردتوجه وتاکید قرار گرفته  است.

مطالعه این نوشته پیش روی در تشخیص، رشد و تهذیب خصوصیات شخصی به شما کمک کند تا بتوانید مدیری توانا و با کفایت باشید. از شما می خواهیم که مدتی با این نوشته زندگی کنید. بخشی را بخوانید و مدتی روی آن درنگ کنید.  این نوشته را به نیت تامل، بازنگری و بازاندیشی بخوانید. اگر صفتی را که در بخشی می خوانید در خود می بینید، مدتی روی آن بایستید  و در احیای آن بکوشید و بعد به بخش بعدی بروید. حتی می توانید این جریان را در طول سال چند بار تکرار کنید و بذر این صفت ها را در بستر منش و شخصیت خود بکارید.

هرچیزی از رهبری آغاز و به رهبری ختم می شود و نطفه رهبری در درون هرکس قرار دارد. اگر رهبری مورد نظر را در درون خود به دست آورید، در برون هم می توانید همان رهبری باشید که خود می خواهید و همه ازشما پیروی خواهند کرد، و اگر چنین شود از عهده هرکاری برخواهید آمد.                   

در ادبیات مدیریتی نوین، اصطلاحات رهبری، فرماندهی و مدیریت همگی سه منصب، شان و مقام، اعمال قدرت و حاکمیت برای اداره گروه ها، سازمان ها و کشورها است که تاکنون کتاب ها و مقالات زیادی پیرامون آن نگاشته شده است. امروز گفته می شود که مدیر نه فقط باید مبانی نظری مدیریت را بداند و تجربه عملی اندوخته باشد بلکه باید از توانایی رهبری سازمان برخوردار باشد.

توانایی رهبری بر پایه هایی استوار است و دراین نوشتار« نقش رهبری در مدیریت »بخشی ازاین صفات برجسته برشمرده شده و 21 صفت را در وجود رهبران ضروری می داند. شناخت این موضوع می تواند گامی موثر در جهت توسعه ظرفیت رهبری در فرماندهی و مدیریت نیروی انتظامی باشد.

رهبری و مدیریت در اندیشه امامین انقلاب اسلامی:فرماندهی معظم کل قوا حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) در مورخ 3/2/1391 در بخشی از فرمایش هایشان در جمع فرماندهان فرمودند:«باید قدرت رهبری را در خودتان تقویت کنید. فرماندهی، یعنی بکن و نکن، امر و نهی، رهبری، یعنی حرکت، رفتار و نشان دادن شاخص هایی که جای آن بکن و نکن را بگیرد، بدون بکن و نکن، حرکت ایجاد کند، حرکتی از روی دل به جای ارتباط گرفتن با جسم ها، باید با دل ها ارتباط وجود داشته باشد».

حال بر اساس اندیشه اسلامی و اندیشه سیره امام خمینی(ره) و امام خامنه ای(مدظله العالی) درست ترین و مطلوب ترین حالت این است که فرماندهی و مدیریت باید به جوهره و پایه و ریل رهبری بنا و ایجاد شود.

نکته:  این مکتوب بخشی بومی سازی شده از کتابی به نام «صفت های بایسته یک رهبر» ازمجموعه «انتشارات فرا» است.

                                                                                                                                      

صفت اول: شخصیت

چگونگی برخورد رهبران با رویدادها و پیش آمدهای زندگی، نشانه بارز شخصیت آنهاست. بحران، لزوما شخصیت انسان را نمی سازد، اما شکی نیست که آن را آشکار می سازد.

انسان در لحظه های دشوار زندگی خویش بر سر دوراهی سازش یا ابراز شخصیت قرار می گیرد. هر وقت که راه ابراز شخصیت را بر    می گزیند، ولو با پیامدهای ناگوار و منفی روبه رو شود، نیرومندتر می گردد. معنای حیات دنیوی، برخلاف آنچه به ما آموخته اند، در رفاه و رونق و آسایش تن نیست، در پرورش جان است. رشد شخصیت در کانون رشد هر انسانی قرار دارد، چه رهبر باشد و چه نباشد.

آنچه را که هر کس باید درباره شخصیت بداند:

  1. شخصیت به حرف نیست، به عمل است.

هرکس می تواند از کمال و تشخص خود دم بزند، اما شخصیت هرکس به عمل اوست. شخصیت شما تعیین می کند که هستید. اینکه که هستید تعیین می کندکه چه می بینید آنچه می بینید تعیین کننده فعل و عمل شماست.

  1. استعداد خدادادی است، اما شخصیت دست خود ماست.

بسیاری از چیزهای زندگی دست خود ما نیست. پدر و مادر خویش را خود برنگزیده ایم. زادگاه و محیط پرورش خویش را خود انتخاب نکرده ایم. استعدادها و ضریب هوشی خویش را خود تعیین نکرده ایم. اما شخصیت ما به دست خود ما و گزینش خود ماست. هر بار که راهی انتخاب می کنیم گامی در راه ایجاد شخصیت خود بر می داریم، در شرایط دشوار جا می زنید یا از درون آن راه خود را باز          می کنید.  حقیقت را می پیچانید یا زیر بار سنگنین آن راست می ایستید، و بهای آن را پردازید. هنگام پیمودن راههایی که در زندگی خود انتخاب کرده اید، شخصیت خود را نیز گام به گام می سازید.

  1. شخصیت، جای شما را در دل مردم باز می کند.

رهبران راستین همیشه با مردم سروکار دارند. اگر تصور می فرمایید که رهبری می کنید اما پیروانی ندارید،فقط برای خودتان گام برمی دارید" کارکنانی که ضعف وخطایی در شخصیت فرماندهان ومدیران خود ببینند اعتماد خود را از دست می هند ورویگردان می شوند"

  1. هیچ رهبری نمی تواند از مرز شخصیت خود فراتر رود.

      دیده اید آدم هایی با استعداد را که بعد از رسیدن به سطحی از کامیابی با سر به زمین خورده اند؟ کلید فهم این پدیده  شخصیت است.  « کسانی  که به قله های کامیابی پا می گذارند، اما شالوده شخصیتی لازم برای حفظ آن را ندارند، زیر فشار روحی به سوی فاجعه گام بر می دارند» که در یک یا چند چاله از چهار چاله می افتند:چاله کبر و خودپسندی، چاله دردناک احساس تنهایی، چاله ویرانگر ماجراجویی یا چاله هرزگی. شخصیت ضعیف در هر یک از چاله ها که بیفتد بهایی سنگین می پردازد.

تا مل کنیم: درزهای شخصیتی اگر به حال خود رها شوند به مرور زمان عمیق تر و ویرانگر تر می شوند.

بازهم باید شخصیت خود را زیر زره بین بگذارد.از خود بپرسید که آیا گفتار و کردار یا حرف و عمل تان همیشه با هم تطبیق می کنند یا نه. وقتی که می گویید فلان کار را انجام می دهم تا آخر پای حرف خود می ایستید ؟ وقتی که به فرزتدان خود قولی می دهید، به موقع به آن عمل می کنید؟ آیا مردم به قول شما در حد قردادی قانونی اعتماد می کنند؟

هنگامی که دیگران را در خانه، در محیط کار و در جامعه هدایت می کنید، بدانید که مهمترین دارایی شما شخصیت شماست. « این احترام وقتی حفظ می شود که مبانی اخلاقی تان مورد تردید قرار نگیرد. و بالاتر از خط بین حق و باطل قرار گیرد بلکه از هر شبهه ای باید بری باشید.

 

راه های ارتقای شخصیت:

  • درزها را پیدا کنید.

به زمینه های اصلی زندگی خود(کار،ازدواج،خانواده و مانند آن) نگاه کنید و ببینید که آیا کاری را سرسری گرفته اید، سازش کرده اید، یا موجب یاس و سرخوردگی کسی شده اید؟ هر موردی را در عرض دو ماه گذشته به یاد می آورید یاداداشت کنید.

  • الگوها را بیابید.

پاسخ موردهای را که یادداشت کرده اید، بررسی کنید. آیا جایی هست که نقطه ضعفی داشته باشید، یا اینکه مسئله ای دارید که رهایتان نمی کند؟ روندها و الگوهای قابل ردیابی به تشخیص مسائل شخصیتی کمک می کنند.

  • تقصیر خود را به گردن بگیرید.

ترمیم درز و شکاف شخصیت آنگاه آغاز می گردد که خطاهای خود را بپذیرید. پوزش بخواهید و با پیامدهای اعمال خود برخورد کنید. از نام کسانی که به خاطر اعمال خود از آنها پوزش بخواهید صورتی تهیه کنید و آنگاه از یک یک آنها صمیمانه عذرخواهی کنید.

  • شخصیت خود را از نو بسازید.

گام اول اعتراف به خطاهای گذشته و گام بعدی ساختن آینده ای نو است. اکنون که نقطه های ضعف خود را یافته اید، طرحی بیفکنید که جلو تکرار خطاهای گذشته را بگیرد.

وضعیت : مردی فرزندش را به مراسم مهمانی برد. فرزند جوان به سوی دکه پشمک فروشی خیز برداشت و پشمک خواست. فروشنده پشمکی بسیار گنده به دست او داد. پدر که آن را دید گفت: « عزیز دلم، می تونی همه آن را بخوری؟»

«پدر جان نگران نباش، درون من از برونم بسیار بزرگتر است!»

شخصیت یعنی همین- درونی بزرگتر از برون داشتن.

 

 

صفت دوم: جاذبه

 بسیاری از مردم جاذبه را چیزی مرموزی می دانند، که تقریبا قابل تعریف نیست و فکر می کنند که جاذبه مادرزادی است. اما این پندار خطاست. جاذبه، به بیانی ساده، توانایی کشیدن مردم به سوی خویش است. جاذبه هم مثل بقیه ویژگی های شخصیتی پروردنی است. برای پیدا کردن جاذبه بیشتری سعی کنید تا دیگران خودشان را باور کنند تا شما را. و برای اینکه مردم به سوی شما جذب شوند باید خود را به صفات زیر بیارایید:

  • عشق و زندگی

مردم از کسی لذت می برند که در زندگی شادکام باشد. پیش خود فکر کنید که به همراهی و همنشینی با چه کسانی راغب هستید؟ چه تصویری از آنها در ذهن دارید؟ بد اخلاق؟ ترش رو؟ افسرده؟ طبیعی است که هیچ کدام. کسی را دوست دارید که اهل نشاط و خودشناسی باشد نه اهل نق و نوق و آه و ناله. حضوری کسانی را دوست دارید که شوروشوق زندگی دارند. اگر می خواهید مردم را به خود جذب کنید باید مانند کسانی باشید که از حضور آنها لذت می برید.

  • بر توانایی و نقاط قدرت اشخاص انگشت بگذارید.

یکی از بهترین کارهای که برای دیگران می توانید بکنید-که موجب جذب آنها نیز می شود- این است که به قابلیت و توانایی آنها اعتقاد داشته باشید. این امر باعث می شود که اعتماد آنان به خودشان افزایش یابد و خیر آن به شما نیز برسد. مردان و زنان بسیار موفق خوبی های مردم را می بینند.

بزرگترین نیکی شما در حق دیگران این نیست که بخشی از ثروت خود را به آنها ببخشید بلکه این است که ثروت های خودشان را بر آنان برملا سازید. اگر دیگران را تحسین کنید و به آنان کمک کنید که استعداد خود را به کار گیرند، در قلب شان جای می گیرید.

  • مردم را امیدوارکنید.

امید نعمتی بزرگ است. اگر دل دیگران را به نور امید روشن کنید، شیفته شما می شوند و مهرتان را در دل خویش جای می دهند.

  • خیر برسانید.

مردم افرادی را دوست دارند که خیرشان به دیگران می رسد. هنگام رهبری مردم، از خود و ازمنابع خود مایه بگذارید. دیگران را از خرد و درایت، منابع و حتی فرصت های خاص خود بهره مند سازید.

تامل کنیم: جاذبه شخصی خود را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا دیگران به سوی شما جذب می شوند؟ آیا دوستتان دارند؟ اگر این طور نیست، یکی از این عوامل سد راه جاذبه شماست:

غرور: هیچ کس رهبری کسی را که خود را ازدیگران بهتر می داند نمی پذیرد.

عدم اعتماد به نفس: اگر خود به خویشتن اعتماد ندارید، دیگران هم به شما اعتماد نخواهند کرد.

دمدمی: اگر هر لحظه حال و هوایی دیگر دارید، رفتارتان برای مردم غیر قابل پیش بینی می شود.

وسواس: مردم به کسی که درصدد انجام کار در حد عالی باشد احترام می گذارند، اما از توقعات و انتظارات غیر واقع بینانه بیزارند.

بدگمانی: مردم از کسی که به همه چیز و به همه کس بدگمان باشد دوری می جویند اگر این صفت ها را از خود دورکنید، می توانید برای رشد جاذبه خویش بستری مناسب بسازید.

 

برای پرورش نیروی جاذبه خویش این کارها را انجام دهید:

  • کانون توجه خود را عوض کنید.

در چند روز آینده ارتباط خود را با مردم زیر نظر بگیرید.ببینید که وقتی با دیگران صحبت می کنید چقدر از صحبت های شما درباره خودتان است. تصمیم بگیرید که از پس این کفه ترازو را به نفع دیگران سنگین کنید.

  • در برخورد اول تاثیر خوبی بر طرف بگذارید.

آزمایش کنید. این بار که کسی را برای نخستین بار می بینی، تا می توانید سعی کنید که بر او اثری خوب بگذارید. نام او را بپرسید و بخاطر بسپارید. به علایق او علاقه نشان دهید. مثبت باشید و از همه مهمتر با او طوری رفتار کنید که گویی آراسته به همه کمالات است. اگر این کار امروز از شما بر می آید روزهای دیگرد هم بر خواهد آمد و این یک شبه بر جاذبه تان خواهد افزود.

  • خیر برسانید.

هدف بلند مدت تان این باشد که منابع خود را با دیگران تقسیم کنید. فکر کنید که امسال چگونه می توانید زندگی پنج نفر را بهتر کنید. آنان می توانند عضو خانواده همکار، کارمند، یا دوست تان باشند. منابع لازم برای ارتقای وضع شخصی یا شغلی را در اختیارشان بگذارید و آنها را همراه و شریک راه خود سازید.

 

صفت سوم: تعهد

 اگر میخواهید رهبری کارآمد باشید، باید متعهد باشید و احساس مسئولیت کنید. تعهد راستین الهام می بخشد و مردم را جذب می کند. تعهد نشانه اعتماد شماست. مردم وقتی به ما اعتماد پیدا می کنند که به آرمان خویش معتقد باشیم. مردم اول خود رهبر را ارزیابی می کنند و بعد حرفهای او گوش می دهند.

 

در مورد ماهیت تعهد سه چیز قابل ذکر است:

  • خاستگاه تعهد قلب انسان است:

برخی از مردم پیش از آنکه خود را به امری متعهد کنند می خواهند که همه ابزارها به طور کامل در اختیار باشد. اما تعهد، همیشه پیش از دستاورد است.

«قلب همان چیزی است که خوب را از عالی جدا می کند. اگر می خواهید از رهبرانی باشید، که زندگی دیگران را تغییر می دهند به قلب خود نگاه کنید تاببیندکه به راستی متعهد و مسئولیت پذیر هستید یا نه؟

 

  • متعهد با معیار عمل محک زده می شود.

حرف زدن درباره تعهد یک چیز است و عمل کردن به آن چیزی دیگر. معیار واقعی تعهد، عمل است. حرف زدن آسان، اما عمل کردن به آن دشوار است.»

  • تعهد درهای کامیابی را می گشاید.

در موضع رهبری با موانع و مخالفت های فراوانی روبه رو خواهید شد و روزهای خواهید داشت که هیچ محرکی جز تعهد وجود نخواهد داشت. تعهد عامل پایداری است. و باعث می شود که اگر زمین خوردید، بر خیزید و ادامه دهید. اگر می خواهید به جایی برسید باید متعهد باشید

تامل کنیم: وقتی که سخن تعهد به میان می آید چهار نوع آدم داریم:

  • آنان که هدفی ندارند. بنابراین تعهدی هم ندارند.
  • آنان که اعتماد به نفس ندارند. چون نمی دانند که توان رسیدن به هدف خود را دارند، از قبول تعهد بیم دارند.
  • آنان که راه تا آخر نمی روند. این آدم ها هدفی را تعیین می کنند و به سوی آن گام برمی دارند، اما همین که به مشکلات برخوردند جا می زنند.
  • آنان که سر سخت و مصمم هستند. اینها کسانی هستند که هدفها را تعیین می کنند، نسبت به آن وفادار و متعهد می مانند و بهایی که لازم باشد می پردازند.

شما از کدام گروه هستید؟ آیا به هدف های خود رسیده اید؟ آیا به همه چیزهایی که در توان می بینید رسیده اید؟ اگر یکی از پاسخ های شما منفی باشد، ریشه مسئله در میزان تعهد شماست.

راه دستیابی: برای افزایش میزان تعهد خود این کارها را بکنید:

  • تعهد خود را بسنجید.گاهی فکر می کنیم نسبت به چیزی یا امری متعهد هستیم، اما عمل ما نشان می دهد که نیستیم. به تقویم و یاداداشت های روزانه خود مراجعه کنید. چند ساعتی صرف کنید که ببینید وقت خود را چگونه می گذارنید و پول خود را در کجا خرج می کند ببینید که چقدر صرف کار، کمک به دیگران، زندگی با خانواده، ورزش و تفریح و مانند آن می کنید. حساب کنید که برای مخارج زندگی، تفریح و سرگرمی، رشد و پرورش شخصی و انفاق چقدر پول خرج کرده اید. همه اینها معیار تعهد شما هستند. از نتیجه چنین محاسبه ای ممکن است حیرت کنید.
  • چه چیزی ارزش آن را دارد که برای آن زندگی خود را به خطر بیندازید؟یکی از پرسش های هر رهبر از خویشتن این است که برای چه چیزی از جان خود خواهد گذشت؟ آیا وقتی که پای آن چیز به میان آید دست به هرکاری خواهید زد بی آنکه به پیامدهای آن بیندیشید؟ گاهی تنها بینشینید و در این باره فکر کنید. چیزهایی را که در فکرتان می گذرد یادداشت کنید. سپس ببینید که آیا اعمال تان با آرمان تان همخوانی دارد یا نه؟
  • برنامه ها و نقشه های خود را اعلام کنید.اگر برداشتن نخستین گام را به سوی متعهد کردن خویش دشوار می یابید، برنامه ها و نقشه های خود را اعلام کنید تا نسبت به تعقیب و اجرای آن تعهد بیشتری احساس کنید.

 

صفت چهارم: ارتباط

 حتی اگر نمی خواهید، سکان رهبری یک وزارت خانه یا یک سازمان بزرگ را به دست گیرید، باز هم باید توانایی برقراری ارتباط داشته باشید. توفیق تان در ازدواج، در شغل و مناسبات شخصی به برقراری ارتباط بستگی دارد. اگر مردم ندانند که چه می خواهید و چه مقصدی در پیش دارید رهبری تان را نخواهند پذیرفت.

با رعایت این چهار اصل بر توانایی خود در برقراری ارتباط بیفزایید:

  • پیام خود را ساده کنید.

ارتباط فقط از راه آنچه می گویید برقرار نمی شود. چگونگی گفتن نیز اهمیت دارد. بر خلاف آنچه برخی از آموزشگران می گویند کلید در ارتباط، سادگی است. سعی نکنید که مردم را با ادای واژگان پر طمطراق یا جمله های پیچیده تحت تاثیر قرار دهید. اگر می خواهید با مردم ارتباط برقرارکنید به زبانی ساده سخن بگویید.

داستان مدیری تازه کار، نمونه خوبی از برقراری ارتباط موثر را به دست می دهد. آن مدیر جوان دعوت شده بود که برای نخستین بار برای جمعی بزرگ سخن بگوید. او از بزرگی راهنمایی خواست تا بتواند سخنرانی خوبی ادا کند. آن بزرگ سالخورده گفت: «سخن را با کلماتی هیجان انگیز آغاز کن تا همه مخاطبان گوش های خود را تیز کنند.آنگاه خلاصه ای چشمگیر ارائه کن و سخن را طوری تمام کن که میل به اقدام و عمل را در همه آنها بر انگیزد. سپس تا جایی که ممکن است آنها را به یکدیگر نزدیک کن.»

  • مخاطب خود را بشناس.

ارتباط گران توانا در شناخت مخاطب خود دقت به خرج می دهند. می دانند که با مخاطبان ناشناخته نمی توان ارتباطی موثر برقرار کرد. وقتی که با مردم- خواه اشخاص، خواه گروها –  ارتباط بر قرار می کنید از خود بپرسید که مخاطب من کیست؟ پرسش های او چیست؟ چه مقصودی در کار است؟ و چه قدر وقت دارم؟ اگر می خواهید ارتباطی قوی تر برقرار کنید، خود را به جای مخاطب بگذارید. مردم به ارتباط گران بزرگ اعتقاد دارند، زیرا ارتباط گران به مردم اعتقاد دارند.

  • از راستان باشید.

صداقت، نخستین گام در راه برقراری ارتباط است. برای نشان دادن صداقت به مخاطب یا مخاطبان خود دو راه موجود است. نخست، به آنچه می گویید اعتقاد داشته باشید. آدم های معمولی وقتی که آتش اعتقاد درونی شان روشن شود ارتباط گرانی خارق العاده می شوند. «نیرومندترین سلاح عالم روح آتش گرفته انسان است.» دوم، در زندگی به آنچه می گویید عمل کنید. به بیانی دیگر گفتار و کردارتان یکی باشد. وقتی که به اعتقاد خود را جامعه عمل می پوشانید، اعتقاد مردم را به خود جلب می کنید.

  • در جستجوی پاسخ باشید.

در برقرار ارتباط فراموش نکنید که هدف آن اقدام و عمل است. اگر از چپ و راست بر سر مردم اطلاعات ببارید، در حال برقراری ارتباط نیستید. هر بار که با مردم صحبت می کنید، سعی کنید که حرف شما را احساس کنند، به خاطر بسپارند و به آن عمل کنند. اگر  در این کار موفق شوید، سطح توانایی تان در رهبری مردم بالاتر خواهد رفت.

تامل کنیم: رهبران باید کارها را به دست دیگران انجام دهند، بنابراین باید بتوانند الهام بخشند، برانگیزند، راهنمایی و هدایت کنند و گوش فرا دهند. فقط از راه برقراری ارتباط است که رهبر می توانند دیگران را وادار کند که دیدگاه او را از جان و دل بپذیرند و اجرا کنند.»

توانایی خود را در برقراری ارتباط با دیگران چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا برقراری ارتباط از اولویت های شماست؟ آیا می توانید الهام ببخشید و مردم را برانگیزید؟ آیا می توانید دیدگاه خود را طوری بیان کنید که همکاران تان بفهمند، از آن خود کنند و اجرای نمایند؟ آیا وقتی که با تک تک افراد صحبت می کنید، می توانید با آنها ارتباط برقرار کنید؟ با گروه ها چطور؟ اگر از ته دل به دیدگاه و آرمان خویش اعتقاد دارید اما مردم آن را نمی پذیر ند، شاید مشکل تان این باشد که در برقراری ارتباط ضعیف هستید.

راه دستیابی: برای افزایش توانایی برقراری ارتباط این کارها را بکنید.

  • زلال باشید.

نامه، یاداداشت، یا هر چیز دیگری را که به تازگی نوشته اید بخوانید. ببینید که آیا جمله ها کوتاه و سرراست هستند یا اینکه پیچ و تاب دارند؟ آیا خواننده معنای واژه های شما را می فهمد یا باید به واژه نامه مراجعه کند؟ آیا در جمله ها از کمترین واژه های ممکن استفاده کرده اید؟ در برقراری ارتباط چیزی بهتر از وضوح و سادگی نیست. این بار که چیزی می نویسید هر دوی آنها را به خاطر داشته باشید.

  • توجه خود را به جایی که باید معطوف کنید.

در هفته آینده به کانون توجه خود در برقراری ارتباط توجه کنید. خودتان، موضوع تان، یا مخاطب تان در کانون توجه قرار دارند؟ اگر مردم در کانون توجه تان نیستند باید تغییرش  بدهید. به نیازها، پرسش ها و خواست های مردم بیندیشید. مردم را در همان جایی که هستند ملاقات کنید تا در برقراری ارتباط موفق تر باشید.

  • در چارچوب پیام خود زندگی کنید.

آیا پیام تان با عمل تان یکی نیست؟ از چند آدم قایل اعتماد بپرسید که آیا زندگی تان با پیام تان هم خوانی دارد؟ همسرشما، معلم شما یا دوستی از دوستان نزدیک می تواند چیزهایی را ببیند که خود نمی بینید. نظر آنها را، بی آنکه حالت دفاعی بگیرید، جویا شوید. آنگاه درصد تغییرانی در زندگی خویش برآیید که تناقضات آن را بزدایید.

 

صفت پنجم:لیاقت

 همه ما آدمهای با کفایت را می ستاییم، خواه سازنده ابزار ظریف باشند، یا قهرمان ورزش در سطح جهان، یا رهبران موفق دنیای کسب و کار. اگر در پی احراز کفایت هستید، به راه های زیر توجه کنید.

  • هر روز حضور داشته باشید.

ضرب المثلی است که « کسی که منتظر می ماند به همه چیز می رسد» متاسفانه گاه ته مانده دیگران نصیب منتظران می شود. آدم های مسئول در هر جا که لازم باشد حضور دارند. اما آدم های بسیار با کفایت از این هم گامی فراتر می نهند. حضور آنها فقط حضوری جسمانی نیست. هر روز آماده اند که در میدان عمل گوی بزنند- فرقی هم نمی کند که چه حال و هوایی دارند، با چه شرایطی روبه رو هستند، یا بازی پیش رو چقدر دشوار است.

  • هر روز بهتر از دیروز باشید.

همه آدم های با کفایت پیوسته در جستجوی راه هایی هستند که یاد بگیرند، رشد کنند و به پیشرفت خود ادامه دهند. این نوع آدم ها در پی فهم چرایی کارها هستند. کسی که چگونگی را بداند بیکار نمی ماند، اما کسی که چرایی را بداند رئیس می شود.

  • پی گیر باشید.

هیچ شخصی با کفایتی را ندیده ام که در کارها پی گیر نباشد. این موضوع درباره من و شما هم صادق  است. « کار خوب و کیفیت اعلا امری تصادفی نیست، بلکه نتیجه اراده مصمم، تلاش صادقانه و اجرای ماهرانه است؛ نشانه انتخاب گزینه عاقلانه از بین گزینه های گوناگون است.» ارائه عالی ترین عملکرد، دست خود ما و حاصل اراده  ماست. رهبران از همکاران خود انتظار دارند که به کوشش خود ادامه دهند و بار را به مقصد برسانند . آنان هم از رهبران خود همین انتظار را دارند و حتی بیشتر.

  • بیش از حد انتظار بکوشید.

انسان های بسیار با کفایت حد و مرزی نمی شناسند. هر قله ای که را که فتح کنند به قله های بالاتر می اندیشند. آنان همه روزه باید کار آن روز را تمام کنند.

  • الهام ببخشید.

رهبران بسیار با کفایت به عملکرد عالی خود اکتفا نمی کنند. به همکاران خود نیز الهام می بخشند و انگیزه می دهند که به پای خودشان برسند. برخی از مردم برای خویش به مهارت های موجود تکیه می کنند، اما رهبران کارآمد مهارت و کفایت را در هم     می آمیزند تا سازمان های خود را به سطحی جدید از ترقی و تعالی برسانند.

تامل کنیم: وقتی که پای انجام کار به میان می آید موضع شما چیست؟ آیا هرکاری را با شور و شوق و به عالی ترین شکل ممکن انجام می دهید؟ یا همین که کیفیت کاری خوب باشد برای تان کافی است؟

آدم های با کفایت بر سه نوعند:

  • کسانی که می دانند چه اتفاقی باید بیفتد.
  • کسانی که می توانند اتفاق بیافرینند.
  • کسانی که می توانند اتفاقی بیافرییند که کارساز باشد.

شما خود، از کدام نوع هستید؟ آیا متفکرید، اهل  کارید، یا مرد عبور از بحرانید؟ هرچه بهتر باشید، تاثیر و نفوذتان بر همکاران بیشتر است.

راه دستیابی: راههای افزایش کفایت عبارتنداز:

  • به کار خود دل بسپارید.

اگر دل به کار نداده اید وقت آن است بدهید. نخست خود را وقف کار خود کنید. تصمیم بگیرید که با کار خویش توجه کافی مبذول دارید. دوم، دریابید که چرا دل به کار نداده اید. آیا از این کار دل زده اید و کاری نو میخواهید؟ آیا رئیس با همکاران خود در کشمکش هستید؟ آیا شغل تان از مشاغلی است که به بن بست می ر سند؟ ریشه مشکل را پیدا کنید و درصدد حل آن برآیید.

  • معیارها را از نو تعریف کنید.

اگرعملکرد خود را در سطح عالی نمی بینید. معیارهای خود را بازنگری کنید آیا تیرتان خطا می کند؟ آیا کارها را سمبل می کنید؟ اگر چنین است، ذهنیت خود را عوض کنید و توقع خویش را از خود بالا ببرید.

  • سه راه برای پیشرفت خود بیابید.

هیچ کس بدون قصد و تصمیم قادر به پیشرفت نیست. اندکی تحقیق و تفحص کنید تا برای بهبود مهارت های خود سه راه پیدا کنید. آنگاه در مسیر این راهها وقت و پول صرف کنید.

 

صفت ششم: شجاعت

 وقتی که به تصمیم های دشوار چالش آفرین می رسید به این حقایق درباره شجاعت توجه کنید:

  • شجاعت از نبردی درونی آغاز می شود.

هر آزمایشی که رهبران با آن روبه رو می شوند منشا درونی دارد. آزمون شجاعت نیز تابع همین قاعده است. «نبردها در درون ما جربان دارد.» شجاعت به معنای نترسیدن نیست. شجاعت یعنی انجام کاری که از آن می ترسیم. شجاعت یعنی بیرون آمدن از فضای مانوس و گام نهادن به قلمروهای جدید.

  • شجاعت بهتر کردن کارهاست، نه صاف و صوف کردن آنها.

کسی را نمی توان از وضع او در زمان آسایش و راحتی شناخت. بلکه معیار شناخت، موضع گیری او درگیرودار چالش و جروبحث ها است. رهبران بزرگ می دانند که با مردم چگونه تا کنند و می توانند افراد را وا دارند که سازگار شوند و با یکدیگر کار کنند. اما در عین حال به گاه ضرروت موضع می گیرند.

  • شجاعت رهبران، احساس تعهد پیروان را بر می انگیزد.

وقتی که مردی شجاع یا زنی دلیر موضع می گیرد، پشت دیگران گرم می شود. نمایش شجاعت هر نفر مشوق دیگران می شود. اما نمایش شجاعت رهبران الهام می بخشد و مردم را پشت سر او قرار می دهد. « رهبری ابراز شجاعتی است که اشخاص را به انجام عمل درست وا        می دارد.»

  • توفیق زندگی هر کس، تابع میزان شهامت اوست.

ترس، دست و پای هر رهبری را می بندد. شجاعت و شهامت تاثیر دیگری دارد و بزرگترین فایده آن گشودن درهاست. «از اینکه زندگی تان پایان می یابد نترسید. از این بترسید که زندگی را هیچ گاه آغاز نکنید.» شجاعت نه فقط آینده ای خوب برای شما رقم می زند بلکه آینده ای بهتر را نیز می سازد. خنده دار است که کسانی که دل و جرات خطر کردن ندارند و کسانی که جرات آن را دارند به یک اندازه می ترسند. تفاوت فقط در این است که کسانی که شانس ها را نمی ربایند، نگران چیزهای بی اهمیت هستند. روزی که ترس و تردید را از خود برانید میوه شهامت خود را نیز خواهید چید.

راه دستیابی: شجاعت خود را از این راهها تقویت کنید:

  • به کارهای سخت بپردازید.

بیرون بروید و صرفا به خاطر افزایش شجاعت خویش به کارهای دشوار و خطرناک دست بزنید. در برابر جمعی سخن بگویید. در نمایشی نقشی را بازی کنید.  غرض این است که با ترس واقعی روبه رو شوید.

  • با همان کس صحبت کنید.

بسیار از مردم از روبه ور شدن با فردی ابا دارند- آن کس ممکن است کارمند، خویشاوند  یا همکاری باشد. اگر شما هم چنین کسی دارید همین هفته با او صحبت کنید. از تحقیر وی یا بد رفتاری با او بپرهیزید. حقیقت را با مهربانی با اودر میان بگذارید. اگر با قایق چوبی خود به دریای مواج زده باشید و از ارتفاع در آب پریده باشید از روبه رو شدن با آن شخص نیز هراسی نخواهید داشت.

  • گامی بزرگ بردارید.

ممکن است که در زندگی شغلی خود گامی بزرگ بر نداشته باشید. اگر دل تان می خواسته است که شغل خود را عوض کنید یا کسب و کاری جدید راه بیندازید، همین حالا وقتش است. آن شغل یا کسب یا کسب و کار را خود بسنجید. با همسر، با مشاور و یکی دو نفر از دوستان خود صحبت کنید. اگر کاری درست است، قدم بردارید و انجامش دهید.

 

صفت هفتم: قدرت تشخیص

بینش و بصیرت، که به شم و تفکر عقلانی متکی است، توانایی یافتن ریشه امور است. رهبران توانا باید بصیرت داشته باشند.

هر رهبری که بخواهد کارآمد و تاثیر گذار باشد به بینش و بصیرت نیاز دارد. انجام چند کار مهم مستلزم داشتن بصیرت است:

  • مسائل ریشه ای را بیابید.

رهبران سازمان بزرگ هر روز با آشفتگی و پیچیدگی بزرگی روبه رو می شوند، آنان هیچ گاه نمی توانند درباره هر چیزی اطلاعات کافی به دست آورند تا از چندوچون  آن به طور کامل سر در آورند. در نتیجه باید به بصیرت خود متکی باشند.

بصیرت هر رهبر  باعث می شود که تصویر را ولو ناتمام ببیند، اجزای ناپیدای تصویر را بیاید و برآن بیفزاید و از درون و باطن هر امری سر در آورد.

  • گره گشا باشید.

اگر ریشه های مسائل را بیابید حل آن ممکن خواهد بود. هر قدر که شم و توانایی رهبر در باز کردن گره مشکلات بیشتر باشد علت های ریشه ای را بهتر می بیند و برعکس، اگر می خواهید بر بصیرت خود بیفزایید، در رشد و افزایش نقاط قدرت خود بکوشید.

  • گزینه های خود را از نظر میزان تاثیر ارزیابی کنید.

بینش و بصیرت فقط بر شم و شهود یا فقط بر عقل و هوش استوار نیست. بینش، شما را قادر  می سازد که هم مغز خود را به کار گیرید و هم احساس درنی خویش را، تا بهترین گزینه را برای سازمان خود و برای مردم ذینفع بیابید.

  • فرصت های خود را افزایش دهید.

اشخاص بی بصیرت به ندرت در زمان و مکان مناسب حضور دارند. با اینکه رهبران بزرگ به نظر بعضی ها، آدم های خوش شانسی هستند، اما به نظر من آنها از بصیرت« شانس» را می آفرینند. از تجربه و از غریزه خود استفاده می کنند.

تامل کنیم: آیا رهبری با بینش و بصیر هستید؟ آیا در رویارویی با مسائل پیچیده، می توانید قلب یا گرانیگاه آن را پیدا کنید؟ آیا می توانید بدون داشتن همه اطلاعات  جزیی، علت های اصلی و ریشه ای مسائل دشوار را بیابید؟ آیا به شم خود به اندازه عقل و تجربه خود اعتماد دارید؟ اگر ندارید باید این اعتماد را بپرورید. اندیشه نو و غیر سنتی را ارج بگذارید. از تغییر، ابهام و شرایط نا مطمئن نهراسید. افقهای دید خود را گسترش دهید. شم تان وقتی تصویت می شود که به کار گرفته شود.

 

راه دستیابی: راههای افزایش بصیرت عبارتند از:

  • توفیق های گذشته را تجزیه و تحلیل کنید.

به مسائلی نگاه کنید که در حل آن توفیق یافته اید. ریشه های این مسائل چه بود؟ عامل توفیق شما چه بود؟ اگر بتوانید گرانیگاه مسئله را در چند کلمه بیان کنید، راه حل مسائل آینده را نیز یاد خواهید گرفت.

  • از دیگران سرمشق بگیرید.

کدام رهبر بزرگ را می ستایید؟ برخی از آنها را که از نظر شغل یا استعداد شبیه شما هستند برگزینید و زندگی نامه آنان را بخوانید. آشنایی با فکر رهبران بصیر، بر بصیرت شما می افزاید.

  • به ندای درون خود گوش دهید.

روزهایی را به یاد آورید که ندای درونی خود را می شنیدید و آن ندا درست بود (ممکن  است که به آن گوش داده باشید یا نداده باشید). وجه مشترک همه این تجربه ها چیست؟ روندی را پیدا کنید که نمایانگر چندو چون شم شما باشد.

 

صفت هشتم: تمرکز

چگونه می توان هوش و حواس خود را روی یک نقطه متمرکز کرد و رهبری کارآمد و موثر شد؟ این دری است که با دو کلید باز می شود: تعیین اولویت ها و تمرکز.  رهبری که اولویت های خود را می شناسد اما تمرکز ندارد می داند چه باید بکند اما هیچ گاه کار نمی کند. اگر تمرکز دارد اما اولویت ها را نمی شناسد،کارش عالی است اما پیشرفتی ندارد. اما اگر مهار هر دو را دست بگیرد، می تواند کارهای بزرگ انجام دهد. بارها کسانی را در موضع رهبری دیده ام که وقت خود را صرف کارهای کوچک می کنند. این کار بی معناست. مسئله مهم این است که وقت و انرژی خود را چگونه صرف می کنید؟ این رهنمودها را به کار بندید:

  • 70 درصد بر نقاط قدرت خود تکیه کنید.

رهبران موثر که به اوج توانایی خود می رسند وقت و انرژی خود را در کاری صرف می کنند که از عهده آن بر می آیند. رمز کامیابی در این است که بر توانایی خود تکیه کنید و آنها را بپرورانید.

  • 25 درصد دنبال چیزهای نو باشید.

رشد یعنی تغییر. اگر می خواهید بهتر شوید، باید همیشه در حال تغییر و پیشرفت باشید. اگر وقت خود را روی چیزهای جدیدی که در حیطه صلاحیت شماست صرف کنید، توانایی رهبری پیدا خواهید کرد. فراموش نکنید: در کار رهبری اگر در مسیر رشد افتادید کار تمام است.

  • 5 درصد مراقب ضعف های خود باشید.

هرکس ضعفی دارد که باید از آن آگاه باشد. راه این است که پیامدهای آن را به حداقل ممکن برساند. رهبران می توانند کاری را که خود در آن تبحر ندارند به دیگران واگذارند. برای مثال، جزئیات کارها را به دیگران واگذرا می کنند. در گروه ما عده ای هستند که همه تدارکات کنفرانس های مرا می بینند. به این ترتیب وقتی که در کنفرانس هستم، به چیزهایی می پردازم که از عهده انجام آن برمی آیم. یکی از این کارها سخنرانی است.

تامل کنیم: خود را از نظر تمرکز بر امری یا هر کاری چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا خود را درگیر کارها کوچک می کنید؟ آیا آنقدر  به تقویت ضعف های خود سرگرم شده اید که از پرورش قدرت های خویش باز مانده اید؟ آیا آدم های ناتوان یا کم توان دوروبرتان را گرفته اند؟ اگر اینطور باشد، تمرکز خود را از دست داده اید.

برای بازیابی تمرکز این کارها را بکنید:

  • روی خودتان کار کنید. خیر و شر شما در دست خود شماست.
  • اولویت های خود را دنبال کنید. در این راه ناچار خواهید شد که مبارزه کنید.
  • توانایی خود را دنبال کنید. می توانید به جای برسید که همه توانایی خود را به کار اندازید.
  • با هم عصران خود کار کنید. دست تنها صدایی ندارد.

راه دستیابی: برای افزایش تمرکز خود بر کارها چنین کنید.

  • به توانایی خود دست یازید.

سه یا چهار کاری را که خوب انجام می دهید یادداشت کنید. چند درصد از وقت خود را در این کارها می گذارنید؟ چند درصد  از منابع شما در این زمینه ها به کار افتاده است؟ نقشه تغییرات را بریزید به طوری که 70 درصد از وقت خود را در جاهای بگذرانید که در آن قوی هستید. اگر نتوانستید،  وقت آن است که کار یا شغل خود را عوض کنید.

 

  • ضعف های خود را پیدا کنید.

سه یا چهار فعالیت لازم برای شغل خود را که در آن ضعیف هستید یادداشت کنید. ببینید که چگونه می توانید این فعالیت ها را به دیگران واگذار کنید. آیا باید آدم های جدیدی استخدام کنید؟ آیا می توانید با همکاری شریک شوید و مسئولیت ها را مشترکا به گردن بگیرید؟ برنامه ای بریزید.

گامی فراتر بگذارید.

اکنون که اولویت ها را تعیین کرده اید، به تمرکز بیندیشد. چگونه می توانید در همان صحنه هایی که قوی هستید گامی فراتر نهید؟ چه ابزارهای جدیدی لازم دارید؟ شیوه های انجام کار خود را باز بنگرید و آماده ایثار باشید. صرف وقت و خرج پول در راه افزایش دانش و مهارت و توانایی خویش بهترین سرمایه گذاری ممکن است.

 

صفت نهم: بزرگواری

هیچ چیز بهتر از گذشت و بزرگواری رهبر، دیگران را تحت تاثیر قرار نمی دهد. بزرگواری واقعی امری تصادفی نیست، بزرگواری از دل بر می آید و در همه ابعاد زندگی رهبران جلوه گر است و وقت، پول، استعداد و داروندار آنها  را در بر می گیرد. رهبران کارآمد و موثر ، یعنی همان کسانی که مردم به پیروی از آنها رغبت نشان می دهند، همه چیز را فقط برای خود  نمی خواهند، بلکه گرد می آورند که به دیگران بدهند. بذر بزرگواری را در زندگی خویش بیفشانید. و اینک راههای آن:

  • برای همین چیزهای که دارید شاکر باشید.اگر کسی از آنچه دارد راضی نباشد مشکل است که بتواند بزرگوار باشد. بزرگواری از خرسندی بر می آید.
  • مردم را مقدم دارید.معیار سنجش هر رهبر شمار افرادی که در خدمت او هستند نیست، بلکه شمار کسانی که او به آنان خدمت می کند. بزرگواری ایجاب می کند که اول به فکر دیگران باشیم. اگر این کار از شما بر آید، بذل و بخشش آسانتر می شود.
  • پول را وسیله ای بدانید.تنها راه برنده شدن با پول این است که دربند آن نباشید و با بزرگواری و گشاده دستی با پول خود کارهای با ارزش انجام دهید. شخصی گفته است « پول نوکری بسیار سر به زیر، اما اربابی بسیار چموش است. اگر سوارتان شود، بنده آن خواهید شد.»
  • به بذل و بخشش عادت کنید.«وقتی که از پول یا چیزهای با ارزش دیگر خود می گذرید، در درون خویش احساس رضایت می کنید. این کار دیو آز و طمع را نابود می سازد.» اگر بنده آز شدید، نمی توانید بار رهبری را بر دوش بکشید.

راه دستیابی: برای رشد نهال بزرگواری خویش این کارها را بکنید:

  • از چیزی دل بشویید.

ببینید که مال و منال تان چه معناییی برای شما دارد؟ چیزی از چیزهای با ارزش خود را به کسی بدهید که مورد توجه شماست و به آن نیاز دارد. اگر این کار را به  شکل آدمی ناشناش انجام دهید بهتر است.

  • پول خود را به کار اندازید.

اگر کسی را می شناسید که ایده انجام کار بزرگی را دارد- کاری که بر زندگی دیگران اثر مثبت می گذارد- منابع خود را در اختیار او بگذارید تا طرح خود را اجرا کند. پول خود را به کاری بزنید که بعد از شما بماند.

  • کسی را بیابید که بزرگ و راهنمای او باشد.

وقتی که به سطحی معین از رهبری رسیدید، بهترین کاری که می توانید بکنید این است که از خودتان مایه بگذارید. کسی را پیدا کنید که زندگی خود را وقف او کنید. سپس وقت و منابع در اختیارش بگذارید تا رهبری بهتر شود.

 

صفت دهم: ابتکار

رهبران باید صفاتی داشته باشند تا بتوانند کارها را به جریان بیندازند؟ من، دست کم، چهار صفت را می شناسم:

  • می دانند که چه می خواهند.

«نقطه آغاز هر دستاوردی، خواست و اشتیاق است.» اگر می خواهید رهبری موثر و کارآمد باشید، باید « بدانید که چه می خواهید.» این تنها راه استفاده از فرصتی است که پیش می آید.

  • خودشان را وادار به عمل می کنند.

مثلی است قدیمی که «خواستن توانستن است.» کسانی که ابتکار عمل دارند منتظر نمی مانند که دیگران آنها را برانگیزند . مسئولیت خود را می شناسدکه باید از آسایش  خویش بگذرند و هر روز این کار می کنند.

  • دل به دریا می زنند و خطر می کنند.

وقتی رهبران می دانند که چه می خواهند و خود را آماده عمل می کنند، بازهم مانعی جلوی پا دارند که باید از آن عبور کنند و آن اراده خطر کردن است. اما یکی از دلایلی که رهبران خوب تن به خطر می دهند این است که می دانند برای خطر نکردن هم باید بهایی بپردازند.

  • اشتباه می کنند.

خبر خوب برای کسانی که ابتکار عمل دارند این است که کارها را راه می اندازند. خبر بد این است که اشتباهاتشان فراوان است.

با اینکه رهبران مبتکر و اهل عمل ، شکست های  بیشتری می خوردند، خم به ابرو نمی آورند. مردان بزرگ در معرض شکست های بزرگ قرارد دارند.« فقط کسانی که دل و جرات شکست های بزرگ را دارند، به توفیق های بزرگ دست می یابند.» اگر می خواهید کارهای بزرگ انجام دهید، باید شروع کنید و راه را بپیمایید.

 

راه دستیابی: ابتکار عمل خود را از راههای زیر افزایش دهید:

  • چارچوب ذهنی خود را عوض کنید.

اگر ابتکار عمل ندارید، بدانید که مسئله از درون خودتان برخاسته است، نه از دست دیگران. ببینید که چرا در دست زدن به عمل دچار تردید می شوید. آیا از خطرکردن می ترسید؟ آیا از شکست های گذشته نا امید شده اید؟ آیا فایده و مزیت فرصت ها را نمی بینید؟ منشا تردید و دودلی خود را بیابید و چاره اندیشی کنید. اگر در درون خودگامی به پیش نگذارید، در برون هم کاری از پیش نخواهید برد.

  • منتظر نمایید که فرصت ها از در در آیند.

فرصت ها نمی آیند که، در خانه شما را بزنند. این شمایید که باید بیرون آیید و دنبال آنها بگردید. ببینید که چقدر دارایی، استعداد و منابع داریدو بدین ترتیب کل ظرفیت خود را برآورده کنید. نیازها را در کجا می بینید؟ چه کسی دنبال تخصص شما می گردد؟ چه کسانی هستند که شما را نمی شناسند اما در به در دنبال آدمی مثل شما می گردند؟ فرصت ها همه جا  هستند.

 

صفت یازدهم: گوش دادن

در 21 قانون انکار ناپذیر رهبری گفته ام که رهبران پیش از آنکه دست مردم را بفشارند قلب آنها را تسخیر می کنند. این همان قانون ایجاد ارتباط است.

در اینجا و آنجا صداهای بلند است که باید به آنها توجه کنید. در ارتباط با گوش دادن، به یاد داشته باشید که در گوش دادن دو منظور دارید: ارتباط با مردم و خبر شدن از چیزی که از آن خبر ندارید. به همین دلیل باید گوش خود را در برابر این اشخاص باز کنید:

  • پیروان

رهبران خوب که مردم می خواهند پشت سرشان بیاید، وقتی که با پیروان خود در جریان کنش و واکنش قرار می گیرند فقط به کسب و کار نمی اندیشند. آنان وقت خود را صرف می کنند تا شخصیت فردی هرکس را درک کنند.

  • مشتریان
  • رقیبان

راه دستیابی: برای اینکه بهتر گوش بدهید این کارها را بکنید:

  • برنامه خود را عوض کنید.

آیا برای گوش دادن به پیروان، مشتریان، رقیبان خود وقتی را در نظر گرفته اید؟ اگر هر سه گروه را در تقویم خود ندارید. می توان گفت که توجه کافی به آنها ندارید. برای هریک از آنها وقتی روزانه، هفتگی یا ماهانه بگذارید.

  • با هرکس از دنیای خود او حرف بزنید.

اگر میخواهید شنونده خوبی باشید علایق مشترک با مردم پیدا کنید. دفعه بعد که مشتری یا کارمند را می بینید، آماده باشید، که چهار یا پنج سوال از احوال شخصی او بپرسید. سعی کنید او را بهتر بشناسید و زمینه های مشترک با او پیدا کنید تا ارتباط تان برقرار شود.

  • درون را بنگرید و حال را.

در برخورد و مصاحبت با دیگران، به آنچه بر زبان می آید توجه می کنیم. اما چه بهتر که جنبه های احساسی و عاطفی را نیز از نظر دور نداریم. گاهی اگر به درون و حال تو جه کنیم. معنای قضایا را بهتر می فهمیم. در روزها و هفته های آینده وقت بگذارید و سعی کنید سخن دل را با گوش دل بشنوید.

 

صفت دوازدهم: شور وشوق

کارشناسان، وقت فراوانی صرف  می کنند تا راز کامیابی آدمهای موفق را دریابند. آنان بیشتر به مدارک، هوش، تحصیلات و عوامل دیگر توجه می کنند. اما نقش شوروشوق و عشق از چیزهای دیگر بیشتر است.« هیچ کس موفق نمی شود مگر از اینکه کار خود را دوست داشته باشد.»

چه چیزی باعث می شود که آدمهای به ظاهر معمولی به توفیق های بزرگ دست یابند؟ شوروشوق و عشق است. در زندگی رهبران هیچ چیز جای عشق و شوروشوق را نمی گیرد.

  • عشق و شوق نخستین گام کامیابی است.

خواست قلبی شما سرنوشت را رقم می زند. کسی که پا را از مرز زندگی معمولی فراتر می گذارد آرزویی بزرگ در دل دارد. آرزوی کوچک در هر زمینه ای که باشد نتایج کوچک به بار می آورد، همان طور که آتشی کوچک گرمایی اندک می دهد. آتش درون هرچه بیشتر باشد، آروز بزرگتر است و ظرفیت توانایی بیشتر.

  • شور و شوق نیروی اراده را بیشتر می کند.

می گویند که جوانی کم شوروشوق نزد سقراط رفت و گفت: « ای سقراط بزرگ، آمده ام که از خرمن دانش تو خوشه ای برگیرم.»

فیلسوف یونانی جوان را به دریا برد، او را به درون آب کشانید و سرش را 30 ثانیه زیر آب کرد. وقتی که دست خود را برداشت تا جوان سر از آب برآورد و نفس بکشد، سقراط از او خواست که آنچه را خواسته بود تکرار کند.

جوان نفس زنان گفت: « دانش، ای مرد بزرگ.» سقراط دو باره سرش را زیر آب کرد و این با چند ثانیه بیشتر. بعد از چند بار تکرار این عمل، سقراط پرسید: « چه می خواهی؟» جوان که از نفس افتاده بود به زحمت گفت:« هوا. هوا می خواهم!»

سقراط گفت: « بسیار خوب، هر وقت که نیاز به دانش را به قدر نیاز به هوا احساس کردی، آن را به دست خواهی آورد.»

هیچ چیز جای عشق و علاقه را نمی گیرد. شوروشوق یا عشق و علاقه نیروی اراده را بر می انگیزد. اگر چیزی را از ته دل بخواهید نیروی اراده دستیابی به آن را پیدا خواهید کرد. تنها راه ایجاد چنان خواست هایی تقویت عشق و علاقه است.

  • شور و شوق یا عشق و علاقه شما را از این رو به آن رو می کند.

اگر به جای برداشتهای دیگران، عشق و علاقه خود را دنبال کنید یقین داشته باشید که آدمی فداکار و ثمر بخش خواهید شد و از اینجا توانایی آن را پیدا خواهید کرد  که بر دیگران تاثیر بگذارید. به فرجام، عشق  و علاقه ای که دارید بیش از  شخصیت تان تاثیر خواهید بخشید.

  • عشق و علاقه ناممکن را ممکن می سازد.

انسان طوری آفریده شده است که هرگاه چیزی شعله جان او را برافرازد، ناممکن را پیش روی خود نمی بنید. آتش عشق درونی همه ابعاد زندگی را روشن می کند. به همین سبب است که رهبران پر شور این همه موثرند. رهبری که مهارتی اندک اما عشق و علاقه ای سرشار داشته باشد از رهبری که عشق و علاقه ای اندک و مهارت های فراوان داشته باشد بهتر عمل می کند.

 

راه دستیابی: برای تقویت عشق  خود چنین کنید:

  • نبض خود را بگیرید.

شورشوق تان به کار و زندگی چقدر است؟ آثار و علائم آن پیداست؟ از همسر خود و تنی چند از همکاران خویش بپرسید که سطح خواستها و آروزهای تان چقدر است و از این راه وضع خود را صادقانه ارزیابی کنید. شوروشوق تان پیدا نمی شود مگر اینکه معقتد شوید که زندگی تان از این راه تغییر خواهد کرد.

  • به عشق و علاقه اول خود برگردید.

بسیاری از مردم اجازه می دهند که شرایط زندگی، آنها را از خط خارج کند. برگردید و به روزی فکر کنید که شغل خود را آغاز کردید یا حتی به دوران کودکی خود باز گردید. چه چیزی باب طبع تان بود؟ چه بود که ساعتها وقت تان را خود را به خود مشغول می داشت، سعی کنید که اشتیاق گذشته را باز یابید آنگاه شغل و زندگی خود را در پرتو علایق گذشته ارزیابی کنید.

  • با آدمهای پر شور حشر و نشرکنید.

به یاد داشته باشیدکه« کند همجنس با همجنس پرواز.» اگر آتش درون تان خاموش شده است فندکی پیدا کنید. شور و عشق مسری است. بعضی اوقات خود را با آدمهایی بگذارنید که می توانند عشق و علاقه خویش را به شما سرایت دهند.

 

صفت سیزدهم: نگرش مثبت

وقتی که به زندگی کسانی که توفیق های به یادماندنی کسب کرده اند نگاه می کنیم، می بینیم که تقریبا همیشه به زندگی خوش بین بوده اند.

اگر می خواهید که رهبری موثر باشید حتما باید نگرشی مثبت داشته باشید. نگرش مثبت نه فقط میزان خرسندی تان را تعیین می کند بلکه در کنش و واکنش دیگران نسبت به شما نیز اثر می گذارد. به منظور درک بیشتر معنای مثبت بودن به موارد زیر بیندیشید:

  • نگرش شما دست خود شماست.

آدم معمولی منتظر می ماند تا دیگری در او انگیزه ایجاد کند. تصور می کند که شیوه تفکر او حاصل شرایط و زندگی اوست. اما خوب، کدامیک اول است؟ این سوال نظیر همان سوال مرغ و تخم مرغ است. حقیقت این است که فرقی نمی کند کدام اول  می باشد. فرض نمی کند چه اتفاقی دیروز برای شما افتاده است، نگرش امروز شما دست خود شماست.

 

  • نگرش تان حاکم بر اعمال شماست.

آنچه کسی را برنده می کند توانایی ذاتی، استعداد، یا ضریب هوشی او نیست. ابزار برنده نگرش شماست نه استعدادتان. نگرش معیار کامیابی است. نگرش شما بسیار مهم است زیرا بر شیوه عمل  شما تاثیر می گذارد.

  • آدمهاآینه نگرش شما هستند.

من همیشه از کسانی که نگرشی ضعیف دارند، اما از آدمهای خود انتظار خوش بینی دارند در حیرتم. قانون آهن ربا در اینجا هم صادق است: به خود شما بستگی دارد که چه کسی را جذب نمایید. «اگر فقط شوروشوق و عشق علاقه را برای فرزندان خود بگذاریم. سرمایه بزرگ به آنها داده ایم.»

  • حفظ نگرش خوب از بازیابی آن آسان تر است.

اگر نگرشی مثبت دارید، حفظش کنید. از سوی دیگر، اگر نمی توانید از خود و دیگران انتظار بسیار بالایی داشته باشید، نا امید نشوید. نگرش شما دست خود شماست و می توانید آن را تغییر دهید.

راه دستیابی: برای تقویت روحیه و مثبت تر کردن نگرش خود چنین کنید:

  • «غذای» روحی و فکر مناسب بخورید.

کتابهایی بخوانید که روحیه و نگرش مثبت را ترویج می کنند. به نوارهایی که برای برانگیختن انگیزه تهیه شده اند گوش دهید. هرچه منفی تر باشید، دوره باز گشت به نگرش و روحیه مثبت طولانی تر خواهد شد.

  • هر روز هدفی را تحقق بخشید.

برخی از مردم به منفی گری و منفی بافی کشانده می شوند زیرا پیشرفتی در کار خود نمی بینند. اگر شما هم به همین درد گرفتارید، هدف های روزانه تحقق پذیری برای خود تعیین کنید.

  • بردیوار بنویسید.

همه ما احتیاج داریم که درست اندیشی را به ما گوشزد کنند. اشخاص جایزه هایی را که برده اند، پوسترهای الهام بخش، یا نامه هایی را که دریافت کرده اند بر دیوار اتاق خود نصب می کنند تا انگیزه خود را حفظ کنند. شما هم چیزی پیدا کنید که اثر مثبت بر شما دارد و آن را بر دیوار نصب کنید.

 

صفت چهاردهم: مشکل گشایی

رهبرانی که در حل مشکلات کفایت و درایت دارند از پنج صفت برخورداند:

  • مشکلات را پیش بینی می کنند.

از آنجا که مشکلات همیشه هستند؛ رهبران خوب آنها را پیش بینی می کنند. کسی که انتظار هیچ مشکلی را نداشته باشد همیشه به زحمت می افتد.

  • حقیقت را می پذیرند.

اشخاص در برابر مسائل سه نوع واکنش نشان می دهند: مسائل را نمی پذیرند(وجود آن را انکار می کنند)، می پذیرند و آنها را تحمل می کنند، می پذیرند و سعی می کنند که حل نمایند. رهبران باید راه سوم را برگزینند.

  • تصویر بزرگ را می بینند.

رهبران باید پیوسته تصویر بزرگ را ببینند و هیچ گاه در احساسات خود غرق نشوند. همچنین نباید آنقدر در باتلاق جزئیات فرو روند که مهم را از غیر مهم. تشخیص ندهند.

  • هر بار با یک مسئله روبه رو می شوند.

رهبرانی که دچار زحمت می شوند آنهایی هستند که بار خود را سنگین می گیرند و در نتیجه کمر خم می کنند. اگر با مسائل فراوانی روبه رو شدید آنها را یک به یک حل کنید.

  • از هدف های اصلی خود دست نمی کشند.

رهبران موثر و با کفایت مرکب مراد را وقتی می رانند که بر آن سوارند. تصمیم های مهم را آنگاه می گیرندکه در اوج کار خویشند، نه وقتی که در حضیض و انفعال هستند.

تامل کنیم: فکر شما بیشتر از هر چیز دیگری در زندگی تان معنا دارد. بیش از درآمدتان، بیش از جایی که زندگی می کنید، بیش از موقعیت اجتماعی شما و بیش از آنچه دیگران درباره شما فکر می کنند. مشکلات سنگ محک شما هستند. به خود شما نشان می دهند که چطور فکر می کنید و چند مرده حلاجید.

در رویارویی با مشکلات چه واکنشی نشان می دهید؟ مشکل را نادیده می گیرید، به امید اینکه خود به خود حل شود؟ از حل آن عاجز می مانید؟ آیا شده است که در گیرودار حل مسائل دست از کوشش بکشید؟ یا اینکه با مسائل دست و پنجه نرم می کنید؟ توانایی حل مشکلات از تجربه غلبه بر موانع حاصل می شود. هر با که مسئله ای را حل می کنید، خم و چم کار را بیشتر یاد می گیرید. اما اگر هیچ وقت کوششی نکنید، شکست نخورید و باز به کوشش بر نخیزید، توانایی حل مشکلات را پیدا نخواهید کرد.

 

راه دستیابی: برای افزایش توانایی خود در مسائل این کارها را بکنید:

  • در جست و جوی کشف مشکلات برآیید.

اگر با مسائل روبه رو نمی شوید، بگردید تا پیدای شان کنید. اگر با مسائل دست و پنجه نرم کنید تجربه پیدا می کنید و مهارت تان در حل مشکلات بیشتر می شود. ببینید که در کجای سازمان یا کسب وکارتان مشکل وجود دارد. برای آن مشکل چند را حل بیابید، سپس راه حل های خود با رهبری کار کشته و با تجربه در میان بگذارید. از تصمیم هایی که او خواهد گرفت راه حل مسائل را یاد خواهید گرفت.

 

  • برای حل مسائل روشی داشته باشید.

برخی از مردم در حل مشکلات درمانده می شوند زیرا نمی دانند که چگونه باید عمل کنند. فرایند پنج مرحله ای زیر را به کار گیرید:

  • زمان: به اندازه کافی وقت صرف کنید که ماهیت واقعی مسئله را بشناسید.
  • طرح مسئله: مسئله را مطرح نمایید و ببینید که دیگران با مسائلی از این نوع چگونه برخورد کرده اند.
  • کمک بگیرید: از گرو خود بخواهید که همه زوایای مسئله را مطالعه کنند.
  • خلاقیت: چندین راه حل پیداکنید
  • اقدام: بهترین راه حل را اجرا کنید.

خود را در حلقه مشکل گشایان قرار دهید.

اگر خود در گشودن گره مشکلات کافی ندارید، کسانی را که گره گشا هستند وارد تیم خود کنید. آنان ضعف های شما را می پوشانند و شما از آنها یاد می گیرید.

 

صفت پانزدهم: روابط

توانایی کار کردن با مردم و برقراری ارتباط پایه اساس رهبری موفق و موثر است.

چه می توان کرد که حسن ارتباط برقرار شود؟ سه راه وجود دارد:

  • مغز رهبری داشته باشید- مردم را درک کنید.

نخستین ویژگی رهبران خوش ارتباط، توانایی آنها در درک افکار و احساسات مردم است. هنگامی که با دیگران کار می کنید، بدانید که همه آدمها، خواه رهبر و خواه پیرو، مشترکاتی دارند:

  • می خواهند که کسی باشند، بنابراین صادقانه تحسین شان کنید.
  • آینده ای بهتر می خواهند، بنابراین، درهای امید را بر روشان بگشایید.
  • می خواهند هدایت شوند، بنابراین هدایت شان کنید.
  • خود خواهند، بنابراین اول از نیازهای شان سخن بگویید.
  • احساس شان فروکش می کند، بنابراین، تشویق شان کنید.
  • توفیق و کامیابی می خواهند، بنابراین، کمک کنید تا کام شان برآید.

رهبران با شناخت این حقایق، باز هم باید بتوانند با هرکس درخور او رفتار کنند. توانایی توجه به ویژگی های مشخص هرکس، شناخت او و برقراری ارتباط با او از عوامل عمده توفیق در صحنه ارتباطات است. معنای سخن است که با هرکس باید به اقتضای خصوصیات او رفتار شود، نه اینکه تفاوت های اشخاص دیده نشود.این حساسیت را می توان انعطاف پذیری رهبران نامید. باید بتوانید سبک رهبری خود را بر شخصی که زیر چتر رهبری شماست سازگار سازید.

 

 

  • قلب رهبری داشته باشید- مردم را دوست بدارید.

رهبر کسی نیست که ادعای رهبری داشته باشد. رهبران با دیگران احساس همدلی دارند و دل شان می خواهد که قدرت های مردم را ببینند .... نه ضعف هایشان را. رهبر خوب کسی است که از ته دل به فکر دیگران باشد.

نمی توانید رهبری واقعا موثر باشید و دل مردم را به دست آورید مگر اینکه مردم را دوست داشته باشید.

  • دست رهبری داشته باشید- به مردم کمک کنید.

رهبرانی که نمی دانستند که تنها دارایی که نمی توان به آسانی جایگزینی برای آن پیدا کرد آدمها هستند.مردم به رهبری احترام می گذارند که به فکر تامین منافعشان باشد. اگر فکر و ذکرتان به جای کندن و گرفتن از مردم این باشد که به آنها خیر برسانید، مورد علاقه و احترام شان قرار خواهید گرفت و پایه ای محکم برای برقراری ارتباط ریخته خواهد شد.

 

راه دستیابی: راههای بهبود برقراری ارتباط:

  • فکر خود را بهبود بخشید.

اگر مهارت کافی در شناخت آدمها ندارید، با خواندن چند کتاب مربوط به موضوع، دانش و بینش خود افزایش دهید.

  • قلب خود را تقویت کنید.

اگر آن طور که باید به حال دیگران توجه ندارید، باید هشیار شوید و از خود بیرون آیید. از چیزهای کوچکی که ارزش و احترام دوستان و همکاران را بالا می برد لیستی تهیه کنید. آنگاه سعی کنید هر روز یکی از آنها را انجام دهید. منتظر بمانید تا اینکه میل تان بکشد که به دیگران کمک کنید. عمل که گردید. میل و احساس برانگیخته می شود.

  • رشته ارتباط گسسته را گره بزنید.

آیا مناسبات با ارزش دیرینه ای هست که گسسته باشد؟ اگر هست هرکاری که از دست تان می آید بکنید تا مناسبات از سر گرفته شود. با آن شخص تماس بگیرید و بکوشید که ارتباط از نو برقرار شود. اگر گناه قطع ارتباط به گردن شماست، مسئولیت خود را بپذیرید و پوزش بخواهید. سعی کنید آن شخص را بهتر بشناسید، دوستش داشته باشید و به او خدمت کنید.

 

صفت شانزدهم: مسئولیت

 صفات اشخاص مسئولیت پذیر:

  • کار را انجام می دهند.

چگونه آدمها ذهنیت و نگرش رتق و فتق  امور را پیدا می کنند؟ به این ترتیب که کار را از خود می دانند. اگر خواهان توفیقی بیشتر و برانگیختن حس احترام پیروان خود هستید، همین قالب ذهنی را بپذیرید، خواهید دید که تا کجا پیش خواهید رفت.

  • آدمهای مسئول لب به اعتراض نمی گشایند، نمی گویند که « این کار، من نیست. »آنها هرکاری را پیش آید انجام می دهند تا کار سازمان را بیفتد. اگر توفیق می خواهید برای کار سازمان تقدم قائل شوید.
  • تعالی خواه هستند.

تعالی خواهی عاملی بزرگ در ایجاد انگیزه است. اشخاص تعالی خواه که اهل کار و کوشش هم باشند، غالبا مسئولیت شناسند و وقتی که همه چیز خود را در طبق اخلاص می گذارد آرامش پیدا می کنند.

  • در هر شرایطی کار خود را به نتیجه می رسانند.

ویژگی بارز آدم مسئولیت شناس این است که کار را به پایان می رساند.

راه دستیابی: برای افزایش احساس مسئولیت خود چنین کنید:

  • پایداری کنید.

گاهی ناتوانی انجام کار در شرایط دشوار ناشی از عدم پایداری است. بار دیگر که دیدید کار به موقع انجام نمی شود،  معامله ای از دست می رود، یا کار روی زمین مانده است، مکث کنید و راه خروج از بن بست را بیابیدو از بیرون به مسئله نگاه کنید.

  • به اندک نسازید.

اگر صعود به قله تعالی را دشوار می یابید، شاید برای این است که معیارهای خود را پایین آورده اید. به زندگی شخصی خود نگاه کنید . ببینید که کجاها کوتاه آمده اید. سپس معیارهای کنونی را به معیارهای بالاتر و متعالی تر تغییر دهید. به این ترتیب راه صعود به سطوح بالاتر را بر روی خود گشوده اید.

  • ابزارهای بهتری بیابید.

اگر دیدید سطح معیارهای شما بالاست، نگرش و روحیه تان خوب است و پیوسته در حال کار و کوشش هستید، اما بازهم دستاوردها در حد انتظار شما نیست، خود را مجهزتر کنید. در دوره های آموزشی شرکت کنید، کتاب  بخوانید و نوار گوش کنید تا مهارت و معلومات  تان افزایش یابد. مربی و مشاوری پیدا کنید. هرکاری از دست تان بر می آید بکنید تا کارهای خود را بهتر انجام دهید.

 

 

صفت هفدهم: امنیت خاطر

رهبران متزلزل برای خود، برای پیروان خود و برای سازمانی که هدایت آن را به دست دارند خطرناکند.

رهبران متزلزل چند خصلت مشترک دارند:

  • امنیت خاطر دیگران را تامین نمی کنند.

ضرب المثلی  است قدیمی که « ذات نا یافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش؟ همان طور که آدمهای          بی دانش و بی تخصص نمی توانند دانش و تخصص به دیگران منتقل کنند، آدمهای ناامن و متزلزل نیز نمی توانند امنیت خاطر دیگران را فراهم کنند. کسی می تواند رهبری موثر باشد، که دیگران با طیب خاطر از او پیروی کنند. باید کاری کند که پیروان وی در خود محاسن و توانایی ببینند.

  • آنچه از مردم می گیرند بیشتر از چیزی است که به آنها می دهند.

آدمها متزلزل که خود احساس  امنیت نمی کنند پیوسته درصدد کسب اعتبار، تایید و جلب محبت دیگرانند. به همین دلیل هوش و حواس آنها متوجه تامین امنیت خاطر خودشان است، نه تامین امنیت خاطر دیگران دست شان دراز است که بگیرند نه بدهند. کسی که دست بگیر دارد رهبر خوبی نمی شود.

  • پروبال همکاران را می چینند.

 رهبری متزلزل را به من نشان دهید تا با یقین بگویم که او نمی تواند پیروزی همکاران را از ته دل ارج بگذاردو او حتی ممکن است راه پیروزی آنها را سد کند یا اینکه ممکن است بهترین کارهای گروه را به نام خود جا بزند.

فقط رهبران برخوردار از احساس امنیت به دیگران پروبال می دهند. این همان قانون گشودن پروبال همکاران است. اما رهبر متزلزل قدرت را احتکار می کند. در حقیقت، هر چه همکاران او برجسته تر باشد، ترس او بیشتر می شود و به هر دری می زند تا جلوی توفیق آنان را بگیرد و نگذارد که گل کنند.

  • دست و پای سازمان را می بندند.

وقتی که پیروان بایکوت شوند و قدرشان شناخته نشود، سرخورده می شوندو سرانجام از کار و کوشش دست می کشند. نتیجه این می شود که به کل سازمان آسیب برسد. به عکس، رهبران استوار و برخوردار از امینت خاطر می توانند به دیگران اعتقاد پیدا کنند زیرا به خود اعتقاد دارند. این نوع رهبران تکبر ندارند. نقطه های ضعف و قدرت خود را می شناسند و برای خود احترام قائلند. از درخشش همکاران خود نمی ترسند. راه خود را کج می کنند تا بهترین آدمها را دور خم جمع کنند و آنها را طوری بسازند که به بالاترین حد عملکرد خود برسند. رهبران استوار و خاطر جمع از توفیق گروه خود لذت می برند. آنها توفیق گروه را بزرگترین جایره رهبری خود می دانند.

تامل کنیم: چقدر خود را می شناسید و به خود احترام می گذارید؟ آیا نقطه های قدرت خود را می شناسید و از داشتن آنها مسرورید؟آیا ضعف های خود را شناخته اید و آنهایی را نمی توانید رفع کنید پذیرفته اید؟ اگر کسی بداند که با قالب شخصیتی خاص آفریده شده است و استعداد و قریحه منحصر به فردی دارد، موفقیت ها و نقطه های قدرت دیگران را بهتر درک می کند؟

شما به عنوان رهبر چقدر احساس امنیت می کنید؟ اگر یکی از رهبران ایده ای بزرگ داشته باشد، حمایتش می کنید یا سرش را به دیوار می کوبید؟ آیا پیروزی همکاران را تجلیل می نمایید؟ آیا وقتی  که گروه موفق می شود، اعضا را تشویق می کنید؟ اگر نمی کنید، به شیوه اشخاص متزلزل رفتار می کنید و این رفتار ممکن است دست و بال شما، گروه تان و سازمان را ببندد.

 

راه دستیابی: برای افزایش امنیت خاطر خویش این کارها را بکنید:

  • خود را بشناسید.

اگر از آن نوع آدمهایی هستید که از حال خود خبر ندارید، برای شناختن خود وقت بگذارید.آزمونی شخصیتی از خود بگیرید. از سه نفر که شما را خوب می شناسید بپرسید که از سه نقطه قدرت و سه نقطه ضعف شما را نام ببرند. وقتی که پاسخ ها را می شنوید به دفاع از خود نپردازید. اطلاعات را بگیرید و بعد روی آن تامل کنید.

  • در تشویق و تقدیر دست و دل باز باشید.

 شاید باور نکنید که تقدیر از کار دیگران رمز توفیق خود شماست. این را امتحان کنید. اگر به دیگران کمک کنید. و کار آنها را تایید نمایید، به منزلت شغلی شان کمک کرده اید، روحیه شان را بالا برده اید و قدرت سازمان خود را افزایش داده اید. این امر باعث می شود که رهبری موثر شناخته شوید.

  • کمک هم بگیرید.

اگر نمی توانید بر احساس ناامنی خود فایق آیید، از متخصصان کمک بگیرید. ریشه مشکلات خود را به یاری مشاوری خوب و با تجربه بیابید. این کار را به نفع خود و به نفع همکاران خود بکنید.

 

صفت هیجدهم: تسلط بر نفس

یک رهبر هر قدر هم که هوش و ذکاوت خدادادی داشته باشد بازهم انضباط و تسلط بر خویش می خواهد تا همه استعداد و توانایی خود را به کار گیرد. انضباط و تسلط بر نفس هر رهبر راه او را باز می کند و دوام رهبری او را تضمین می نماید.

  • اولویت خود را تعیین و دنبال کنید.

کسی که کار خود رافقط وقتی انجام می دهد که سرحال باشد یا انجام آن راحت باشد توفیقی پیدا نخواهد کرد. مردم هم روی او حساب نخواهدکرد و دنبال او نخواهند رفت. کسی گفته است که «برای انجام کارهای مهم دو چیز لازم است: برنامه ای و وقتی که آنقدرها کافی نباشد.» شما که رهبر یک سازمان هستید وقتی بسیار کم در اختیار دارید. آنچه می ماند برنامه است. اگر بتوانید اولویت واقعی را تشخیص دهید و خود را از کارهای دیگر خلاص کنید، بهتر می توانید کار مهم را دنبال کنید. انضباط و تسلط بر خود یعنی همین.

  • شیوه زندگی منضبط و مسلط بر خویش را هدف قرار دهید.

اگر می خواهید موفق شوید، انضباط و تسلط بر خویش را نباید امری گذرا بدانید. انضباط باید سبک زندگی شما گردد. یکی از بهترین راههای تحقق، این است که به ویژه در زمینه هایی که در رشد و توفیق بلند مدت شما اهمیت دارند روش ها و رویه هایی پیدا کنید.

  • از عذر تراشی بپرهیزید.

برای دستیابی  به سبک زندگی منضبط، نخستین گام این است که عادت عذر تراشی خود را ترک کنید.

اگر دلایلی پیش خود دارید که نمی توانید منضبط و مسلط بر خود باشید، بدانید که همه آنها عذر و بهانه هستند. اگر  می خواهید خود را به سطح بالاتر رهبری برسانید باید این عذر و بهانه ها را کنار بگذارید.

  • پاداش را به انجام کار موکول کنید.

هر سازمان یا صنعتی که به کارکنان از زیرکار درون و کارکنان پرکار خود یکسان پاداش بدهد، دیر یا زود خواهد دید که زیر کاردروها زیاد و پرکار کم شده اند. اگر نظم و انضباطی نداشته باشید.

  • توجه خود را بر نتیجه کار متمرکزکنید.

هر وقت به جای نتیجه کار و حاصل آن به مشکلات، فکر کنید، ممکن است که نا امید شوید.اگر به مدتی مدید به مشکلات کار فکر کنید، به جای تسلط به نفس، دل تان به حال خود خواهد سوخت. این بار وقتی که با کاری روبه رو شوید که باید انجام دهید، اگر دیدید که برای انجام آن دنبال راهی راحت می گردید و نمی خواهید که مایه کافی بگذارید، طرز فکر خود را عوض کنید. منافع انجام کاری را که درست است بسنجید و سپس دست به کار شوید.

راه دستیابی: برای تحکیم پایه های انضباط خود این کارها را بکنید:

  • اولویت های خود را تعیین کنید:

بر دو یا سه زمینه ای که زندگی تان اهمیت بیشتری دارند انگشت بگذارید. این زمینه ها را یادداشت کنید و در کنار آن ببینید که چه نظم و انضباطی را باید رعایت کنید تا در این زمینه ها موفق شوید. برنامه ای تنظیم کنید و این نظم و انضباط ها را طوری در آن بگنجانید که هر روز یا هر هفته به آن عمل کنید.

  • دلایل را یاداداشت کنید.

وقتی بگذارید تا منافع نظم و انضباطی را که تعیین کرده اید یادداشت کنید. آنگاه این یادداشت را جایی بگذارید که هر روز آن را ببینید. روزی که دیدید حال و هوای اجرای برنامه را ندارید، یاداداشت ها را بخوانید.

  • عذر و بهانه را کنار بگذراید.

هر دلیلی دارید که نباید نظم و انضباط تعیین شده را رعایت کنید، روی کاغذ بیاورید. این دلایل عذر و بهانه هستند، کنارشان بگذارید. حتی اگر یکی از این دلایل موجه به نظر می رسد، راهی پیدا کنید که دور آن را خط بکشید. هیچ دلیلی برای عقب نشینی خود به جای نگذارید. فقط آن روزی که نظم و انضباط را تعیین می کنید فکر نکنید که آیا قدرت آن را دارید که رویاهای خود را تحقق بخشید.

 

 

صفت نوزدهم: خدمتگزاری

نشانه های خدمتگزاری کدامند؟ رهبر خدمتگزار

  • دیگران را بر خود مقدم می شمارد.

نخستین نشانه خدمتگزار این است که اول به دیگران فکر کنید بعد به خود. حتی این هم کافی نیست. باید از نیازهای همکاران خود آگاه باشید، در دسترس باشیدکه یاری شان دهید و خواست هایشان را مهم بدانید.

  • اطمینان دارد که می تواند خدمت کند.

خدمتگزاری با احساس امنیت ملازمه دارد. کسی که فکر می کند مهمتر از آن است که خدمتگزار باشدآدمی متزلزل است. رفتار ما با دیگران انعکاسی است از آنچه درباره خود فکر می کنیم.

قانون تفویض اختیار می گوید که فقط رهبران استوار و برخوردار از امنیت خاطر هستند که به دیگران قدرت و اختیار می دهند. این هم درست است که فقط رهبران برخوردار از احساس امنیت هستند که از در خدمتگزاری در می آیند.

  • در خدمت به دیگران پیشقدم می شود.

بعضی ها وقتی خدمت می کنند که مجبور شوند. بعضی دیگر در زمان بحران کمر به خدمت می بندند. اما کسانی هم هستند که انگیزه خدمت به دیگران از دل و جان شان بر می آید. رهبران بزرگ نیاز را می بینند، فرصت را مغتنم می شمارند و بدون هیچ انتظاری خدمت می کنند.

  • مقام پرست نیست.

رهبران خدمتگزار به مقام و مرتبه خویش اعتنا ندارند.

  • با عشق و علاقه خدمت می کند.

خدمتگزاری از جاه طلبی با ژست های ساختگی بر نمی آید. شعله ای از عشق و علاقه باید در درون انسان روشن باشد. در نهایت، میزان نفوذ هر کس به عمق علاقه او نسبت به دیگران بستگی دارد. این است که رهبران باید خدمتگزار باشند.

بشکافیم: اگر می خواهید رهبری باشید که پیروانی هم داشته باشد، باید مسئله خدمتگزاری را با خود حل کنید. اگر به جای خدمتگزاری هوای آن را در سر دارید که آقا بالاسر باشید و دیگران به شما خدمت کنند، ممکن است که به دردسر  بیفتید. اگر  این امر در زندگی شما مسئله است، این پند را گوش کنید:

از ارزیابی مردم دست بکشید و به حرف هایشان گوش دهید. برای پیشرفت خود نقش بازی نکنید و به خاطر تامین منافع دیگران خطر کنید.

همه اش به فکر خود نباشید، به دیگران هم خدمت کنید.کسانی که می خواهند به بزرگی برسند باید خاکی و خدمتگزار همه باشند.

 

 

راه دستیابی:

  • تمرین خدمتگزاری

گام های کوچک بردارید. آخرین بار کی بود که قدمی برای دیگران برداشتید؟ اول از نزدیکان آغاز کنید: از همسر، فرزندان و پدر و مادر خویش. با کارهای کوچکی که برای آنها می کنید نشان دهید که به فکرشان هستید.

  • در جمع که هستید به همه سر بزنید.

یک از بزرگترین در سها را در سن جوانی از پدرم آموختم. نام آن را آهسته رفتن در بین جمع گذاشته ام. این بار که در جمع مشتریان، همکاران، یا کارمندان حضور می یابید بچرخید و با دیگران صحبت کنید. به هر کس که می رسید با او گرم بگیرید. اگر نامش را نمی دانید بپرسید. نیازها خواستها و آروزهای هر یک از آنها بدانید. سپس به خانه که برگشتید یادداشت کنید که برای بعض از آنها کاری مفید انجام دهید.

  • به عمل رو آورید.

اگر میل به خدمتگزاری در دل ندارید، بهترین راه این است که خدمت به مردم را آغاز کنید. با جسم خویش آغاز کنید. دل و جان تان بیدار خواهد شد. شش ماه به گروهای داوطلبی و جهادی بپیوندید که کارشان خدمتی به مردم است. اگر در پایان کار دل و جان تان بیدار  نشد، بار دیگر ا ز نو آغاز کنید. آنقدر تکرار کنید تا دل و جان تان تغییر کند.

 

صفت بیستم:آموختن

بشکافیم: رهبران با این خطر روبه رو هستند که با وضع موجود بسازند. به هر حال، اگر رهبری نفوذ و اعتباری به هم زده است، چرا باید باز هم دنبال رشد بیشتر باشد؟

پاسخ آسان است:

رشدتان می گوید که چه کسی هستید.

اینکه چه کسی هستید تعیین می کند که چه کسانی را جذب می کنید.

اینکه چه کسانی را جذب کنید توفیق سازمان را رقم می زند.

اگر به رشد سازمان خود علامند هستید، باید هر روز چیز تازه ای بیاموزید. می خواهم پنج رهنمود در اختیارتان بگذارم که شوق آموختن را در شما بیدار کند:

  • بیماری«من که به مقصد رسیده ام» را درمان کنید.

شگفتا که احساس بی نیازی از آموختن از موفقیت ایجاد می شود. برخی از مردم به خطا می پندارند که اگر به هدف خود رسیده اند، نیازی به رشد بیشتر ندارند. این تصویر می تواند در هر موردی پیش آید: در کسب درجه ای دانشگاهی، دستیابی به مقام مورد نظر، دریافت جایزه یا مدال و نشان خاص، یا تحقق هدفی مالی.

اما رهبران موثر غیر از این فکر می کنند. روزی که از رشد باز می مانند روزی است که بند بر پای توانایی خود زده اند و پای سازمان خود را بسته اند.

  • برکامیابی خود چیره شوید.

شگفتی دیگر این است که کامیابی غالبا نیاز به آموختن را از بین می برد. رهبران کارآمد می دانند که آنچه آنان را با آنجا رسانده  است تضمین نمی کند که در همانجا بمانند. اگر در گذشته کامیاب بوده اید، هشیار باشید و توجه کنید که اگر کار دیروز به نظرتان بزرگ می رسد. امروز کاری آنچنانی نکرده اید.

  • میان بر نزنید.

«طولانی ترین فاصله بین دو نقطه نوعی میان بر است» این حرف بسیار درست است، انسان برای هر چیزی که در زندگی اش داشته باشد. قیمتی می پردازد وقتی که می خواهید در زمینه خاصی رشد کنید، ببینید که چه باید بکنید و چه قیمتی  باید بپردازید، آنگاه تصمیم به پرداخت آن بگیرید.

  • از غرور خود مایه بگذارید.

ولع آموختن به این معناست که همه چیز را نمی دانیم، و این ممکن است موجب شکست شدن حرمت ما شود. از این گذشته، اگر همیشه دنبال آموختن و چیز یاد گرفتن باشیم. در معرض اشتیاه نیز خواهیم بود.

«بزرگترین اشتباه زندگی هرکسی  این خواهد بود که از اشتباه بترسید.» هیچ کس نمی تواند هم مغرور باشد و هم طالب آموختن.« در برابر هر چیزی که به دست می آورید، چیزی دیگر را از دست می دهید.» اگر طالب رشد هستید، از غرور خود دست بکشید.

  • هیچگاه اشتباهی را تکرار نکنید.

«کسی که اشتباه نکند، پیشرفت هم نمی کند.» این درست است. اما رهبری که اشتباه خود را تکرار کند. نیز پیشرفت نمی کند. اگر رهبری طالب آموختن باشد، اشتباه هم خواهد کرد. اشتباه خود را فراموش کنید، اما درسی را که از آن آموخته اید از یاد نبرید. اگر از یاد بردید، بهای هر اشتباه را بیش از یک بار خواهید پرداخت.

در تبلیغی بر سر در مغازه بذر فروشی نوشته بود: « اگر محصولی را که برداشت می کنید، دوست ندارید، بذر آن خود را انتخاب کنید.» آن البته تبلیغی برای بذر بود اما حقیقتی مهم را در برداشت. چه محصولی برداشت می کنید؟ آیا زندگی شما و رهبری تان روز به روز، ماه به ماه و سال بهتر می شود؟ یا اینکه پیوسته دست و پا می زنید که وضع موجود خود را حفظ کنید؟ اگر در این برهه از عمر خود در جایی که انتظار داشتید نیستید، بعید نیست که مسئله شما بی توجهی به آموختن باشد. آخرین بار کی بود که کاری را برای اولین بار انجام دادید آخرین بار کی بود که دست زدن به کاری که تبحر آن را نداشتید خود را آسیب پذیر ساختید؟ در چند روز یا چند هفته آینده، میل باطنی خود را به رشد و آموزش زیر نظر بگیرید تا از وضع خویش آگاه شوید.

 

 

راه دستیابی: برای افزایش رغبت خود به آموزش و یادگیری به شرح زیر عمل کنید:

  • ببینید که در برابر اشتباهات چه واکنشی نشان می دهید.

آیا اشتباهات خود را می پذیرید؟ آیا به جایش پوزش خواهی می کنید، یا اینکه همیشه از هر عمل خود دفاع می کنید؟ خود را زیر ذره بین بگذارید. و عقیده دوستی معتمد را جویا شوید. اگر واکنش های تان منطقی نیست یا هیچ وقت اشتباه نمی کنید باید عشق به آموختن را در خود بیدار کنید.

  • دست به کار نو بزنید.

همین امروز راهی دیگر را در پیش گیرید و کاری دیگر بکنید که از نظر فکری، عاطفی یا بدنی چالشی بیشتر داشته باشد. چالش ها انسان را آبدیده تر می کنند. اگر می خواهید در راه رشد گام بردارید، هر روز دنبال چالشی جدید باشید.

  • در همان رشته یا زمینه ای که دست بالا را دارید چیز بیاموزید.

سالی چند کتاب درباره رهبری یا رشته تخصصی خود بخوانید. ادامه آموختن در رشته ای که آن را می شناسید و تبحر دارید نمی گذارد که دل زده یا از آموختن رویگردان شوید.

صفت بیست و یکم: آینده بینی و قوه تشخیص

آینده بینی برای رهبر همه چیز است. چرا؟ چونکه راه را به او می نمایاند. هدف را ترسیم می نماید. آتش درون را شعله ور می سازد و او به پیش می راند. همچنین آتش خاموش دیگران را روشن می سازد که پشت سر رهبر بیایند. رهبری که چشم اندازی نداشته باشد راه به جایی نمی برد. خیلی که همت کند دور سرخود می چرخد.

برای اینکه رهبری آینده بین باشید، بدانید که:

  • آینده بینی از درون سرچشمه می گیرد.

بینش و آینده بینی هرکسی باید از درون او برآید ، اگر آینده نگر نیستید به درون خود نگاه کنید بر علایق و استعداد های ذاتی خود تکیه کنید، ببینید که چه انگیزه یا چه رسالتی  دارید.اگر باز هم افق دیدی پیدا نکردید دست خود را در دست رهبری بگذارید که چشم انداز و افق دید او را مناسب حال خود میدانید. به او نزدیک شوید.

  • قوه تشخیص حاصل عمر انسانی است.

قوه تشخیص، بر خلاف تصور بعضی از مردم، چیزی نیست که از خلا سر برآورد. ریشه آن در گذشته هر کس و اطرافیان اوست. این امر در مورد همه رهبران دیگر نیز صادق است. با هر رهبری که صحبت کنید احتمال دارد که رویدادهای در گذشته زندگی او بیابیدکه عامل اصلی ایجاد چشم انداز آینده او بوده اند.

 

  • هدف آینده پاسخگویی نیازهای دیگراست.

افق آینده میدانی گسترده بوده و از مرز امکانات هرکس فراتر می رود و اگر ارزشی واقعی داشته باشد، نه فقط دیگران را در بر می گیرد، بلکه بر قدر و ارزش آنها می افزاید. اگر هدف و دیدگاه تان به دیگران خدمت نمی کند، احتمالا تنگ نظر می باشید.

  • داشتن هدف و دورنمایی برای آینده به انسان کمک می کند که منابع را گرد آورد.

یکی از ارزشمندترین فایده های هدف و دورنمای آینده این است که عین آهن ربا جاذبه دارد، مردم را جذب می کند، به چالش فرا می خواند و متحد می سازد. منابع مالی و منابع دیگر را نیز بسیج می کند. بینش انسان هرچه وسیع تر و آرمان او چه بزرگتر باشد می تواند برندگان بیشتری را جذب کند. هر قدر چالش آفرین تر باشد، جویندگانش برای تحقق آن بیشتر مبارزه می کنند.

تامل کنیم: آینده بینی و قوه تشخیص از کجا می آید؟

برای دستیابی به بینشی که برای رهبری ضرورت دارد، اول باید یاد بگیرید که شنونده خوبی باشید. به چند صدا باید گوش کنید:

  • صدای درونی

همانطور که گفته شد هدف و دورنمای زندگی از درون  سرچشمه می گیرد. آیا رسالت زندگی خود را می شناسید؟ چه چیزی قلب تان را پرشور می کند؟ چه رویایی در سردارید؟ اگر آنچه که در زندگی تعقیب می کنید از دل بر نیامده باشد توان تحقق آن را نخواهید داشت.

  • صدای خوشایند

منبع الهام ایده های بزرگ کدام است؟ مشاهده نابسامانی هاست. نارضایتی از وضع موجود عاملی بزرگ در ایجاد هدف و چشم انداز آینده است. آیا به وضع موجود چسبیده اید؟ یا اینکه شوق تغییر دنیای خود را سر دارید؟ هیچ رهبری بزرگی را در تاریخ نمی بینیم که راه تغییر را سد کرده باشد.

  • صدای موفق

هیچ کس نمی تواند به تنهایی کارهای بزرگ انجام دهد. برای تحقق آرمانی بزرگ، تیمی خوب و ورزیده می خواهید. اما علاوه بر این به رهنمود کسی نیاز دارید که رهبری از شما پیش کسوت تر باشد. اگر می خواهید دیگران را رهبری کنید و به مقصدی عالی برسانید، مربی و استادی پیدا کنید. آیا مشاوری دارید که به شما کمک کند تا هدف و چشم انداز آینده خود را روشن تر سازید.

  • صدای بالاتر

درست است که هدف و چشم انداز زندگی شما باید از درون ترواش کند، اما آن را در چار دیواری ظرفیت و توانایی خودتان حبس نکنید. چشم انداز واقعی باید از خدا یاری جسته باشد. فقط اوست که از توانایی و ظرفیت کامل شما خبر دارد. آیا در جست و جوی چشم اندازی برای زندگی از خود  فراتر رفته اید و حتی به پیش از سال های عمر خود به گذشته و تاریخ سر زده اید؟

اگر این کار را نکرده باشید چه بسا که ظرفیت واقعی خود را کشف نکرده اید و چیزهای خوبی را از دست داده اید.

راه دستیابی: هدف و دورنمایی آینده زندگی را با این کارها تقویت کنید:

  • خود را بسنجید.

اگر پیش از این هدفی و چشم اندازی برای زندگی خود ترسیم کرده اید، میزان توفیق خود را در طی طریق به سوی آن بسنجید با چند نفر از نزدیکان مانند همسر، دوستی صمیمی و کارمندان مورد اعتماد صحبت کنید و از آنها بپرسید که به نظرشان هدف و چشم انداز زندگی شما چیست؟ اگر آنها توانستند بگویند که هدف و چشم انداز شما چیست، احتمال دارد که در همان مسیر گام بر می دارید.

  • روی کاغذ بیاورید.

اگر درباره چشم انداز آینده زندگی خویش فکر کرده اما آن روی کاغذ نیاورده اید، همین امروز این کار را بکنید. نوشتن، فکر را صیقل      می زند. وقتی که روی کاغذ آوردید به ارزیابی آن بپردازید. اگر آن را بهترین گزینه زندگی خویش تشخیص دادید با همه توانایی خود عمل کنید.

  • بخش ناخودآگاه خود را بکاوید.

اگر روی چشم انداز آینده خود چنانکه باید کار نکرده اید، در چند هفته یا چند ماه آینده به این امر فکر کنید. ببینید چه چیزهایی بر عمق وجودتان اثر می گذارد؟

چه چیزی موجب خشم و فریادتان می شود؟

چه چیزهای رویاهایتان را بر می انگیزد؟

چه چیزی به شما نیرو می بخشد؟

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار استان ها