در تاریخ دفاع مقدس روزهای بزرگی وجود دارد که درباره هریک میتوان کتابی عظیم و ارزشمند نگاشت، هرچند باز هم حق مطلب ادا نمیشود. روزهای خاطره انگیزی که هر رزمندهای در هر محو عملیاتی میتواند ساعتها از جنبههای مختلف رشادت ها، ایثارگری ها، جانبازیها و ... آن را تعریف و تفسیر کند.
بدین منظور به سراغ جانباز حمید آریانی، خیر مسجد رفتیم تا یک برگ دیگر از دفتر دفاع مقدس را در گفتگو با ایشان ورق بزنیم:
برای آغاز صحبت لطفا خودتان را معرفی نمائید؟
به نام خداوند متعال، بنده گروهبانیکم بازنشسته حمید آریانی مسجد اهل و ساکن ارومیه در سال ۱۳۴۳ در خانوادهای متوسط چشم به جهان گشودم و پس از اخذ مدرک پایان دوره راهنمایی به جهت علاقه شخصی وارد سازمان ژاندارمری شدم.
چند ساله بودید که به جبهههای جنگ اعزام شدید؟
بنده در سال ۱۲ /۱۰/ ۱۳۶۰ وارد آموزشگاه درجه داری ژاندارمری سابق شده و پس از طی آموزش درجه داری در (آموزشگاه درجه داری فرودگاه ارومیه) و اخذ درجه گروهباندومی به صورت داوطلبانه به مناطق عملیاتی اذربایجان غربی اعزام شدم.
چه شد که تصمیم گرفتید به جبهههای جنگ بروید؟
وظیفه هر ایرانی دفاع از خاک مملکت و حفظ دستاوردهای نظام اسلامی میباشد لذا حقیر با توجه به اعتقادات مذهبی و علاقه به میهنم به مناطق عملیاتی اذربایجان غربی که خیلی حساستر از جبهههای جنوب بود اعزام و در گردان ضربت ژاندارمری که آن موقع با عنوان (گردان ۲۰۳ امداد) در محور ارومیه سردشت مستقر بود مشغول بخدمت گردیدم و بنا به ماموریت ذاتی گردان در هرنقطه از واحدهای سطح استان آذربایجان غربی درگیری با ضدانقلاب و نیاز به نیرو بود بلافاصله حاضر شده و به نیروهای خودی کمک میکردیم و بارها و بارها با عناصر مسلح غیر قانونی درگیر شدیم.
برخورد خانواده در اعزام شما به جبهه چگونه بود؟
خانواده حقیر خانوادهای مذهبی و پیرو خط امام بودند و در مسیر رسیدن به هدفم که حفظ میهن بود مرا یاری میکردند.
چند سال در جبههها حضور داشتید و در چه مناطق عملیاتی از جبهه حضور داشتید؟
بنده مدت سه سال در مناطق عملیاتی گردان ۲۰۳ امداد ژاندارمری خدمت نمودم و پس از مجروحیت به منطقه آ رام منتقل گردیدم.
چطور شد جانباز شدید، از آن لحظات برایمان بگویید؟
عرض شود در اواخر شهریورسال ۱۸/ ۶/ ۱۳۶۳ باتوجه به فصل عملیات به همراه چند تن از همرزمان مامویت یافتیم تا در پایگاه خلیفه شهرستان مهاباد که از مناطق پرتردد عناصر مسلح غیرقانونی بود مستقر شویم. در یکی از روزها که بعنوان تامین جاده اعزام شده بودیم با عناصرمسلح غیر قانونی درگیر شدیم و پس از حدود ۳ ساعت درگیری از ناحیه گردن و دست چپ گلوله خورده مجروح گردیدم و توسط بهداری به بیمارستان منتقل شده و مدتی بستری بودم.
خاطرهای از جبهههای جنگ برایمان بگویید؟
یک روز به همراه همسنگران دریکی از پایگاههای شهرستان مهاباد مستقر بودیم که در نزدیکی ما یک پایگاه ارتش وجود داشت در یکی از شبها عناصر حزب منحله دمکرات به پایگاه حمله کردند و درگیری تا صبح ادامه داشت که متاسفانه صبح که جهت کمک رسانی به پایگاه اعزام شدیم مشاهده کردیم که افراد پایگاه تا صبح دلیران با ضد انقلاب مبارزه کرده و درنهایت همه شان به درجه رفیع شهادت نایل گردیده اند و این تلخترین خاطره من از دوران خدمتم بود.
پس از پایان جبهه و جنگ تا آغاز بازنشستگی، در چه بخشهایی از نیروی انتظامی حضور داشتید؟
پس از مجروحیت و نیل به درجه جانبازی از طریق نیرو به استان آذربایجان شرقی منتقل گردیدم و در رکن سوم هنگ گرمی ادامه خدمت و همونجا بازنشسته شدم.
چه درسهایی از جبهه گرفتید؟
جبهه و مناطق عملیاتی درسها و خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارد که از جمله همدلی، ایثار، صفا و صمیمیت و.. ازخاطرات شیرین و درگیری و به کمین دشمن افتادن و شهادت همرزمان و .... از خاطرات تلخ میباشد.