ابتدا خودتان را معرفی نمایید:
در چه بخشهایی از ژاندارمری فعال بودید؟
زندگی من خیلی پرتلاطم بود. وقتی وارد ژاندارمری شدم اطرافیان این حرکت من را مدام ملامت می کردند چون اعتقاد داشتند نباید در حکومت طاغوت خدمت کرد همین عامل نیز باعث شد که چندسال بعد از حضور در ژاندارمری استعفا دادم و از همان موقع به انقلابیون پیوستم و توسط یکی از انقلابیون به نام حاج قربان که از نزدیکان حاج آقا قاضی طباطبایی بود، به ایشان معرفی شدم و کارم را در محضر حاج آقا قاضی طباطبایی شروع کردم.
یکی از وظایف من در این ایام انتقال یکسری امانات از حاج آقا طباطبایی به برخی اشخاص در شهرهای مختلف بود. در یکی از همین ماموریت ها در قزوین توسط ایست و بازرسی دستگیر شدم. ماجرا به این منوال بود که در من شب هنگام به قزوین رسیدم و نمی دانستم حکومت نظانمی است. ایست و بازرسی مرا دستگیر کرد و پس از بازرسی خودرو تعدادی از نامه های امام خمینی را پیدا کردند و به همین دلیل مرا به سازمان اطلاعات بردند. در آنجا سخت شکنجه شدم و بعد از اینکه نتوانستند اطلاعاتی از من بگیرند مرا به تبریز منتقل کردند و به اداره ضد اطلاعات آنجا دادند. در تبریز پس از مدتی توسط وسط شخصی به نام جمشید اخذ تعهد آزاد شدنم و مجدد پیش آیت الله قاضی رفتم و تا پیروزی انقلاب راهم را ادامه دادم.
پس از پیروزی انقلاب چه کردید؟
با توجه به علاقه و اشرافی که به ژاندارمری داشتم به عنوان مسئول امورات ژاندارمری استان آذربایجان معرفی شدم. در آنجا به فرموده مسئولین وقت اطلاعات و حفاظت اطلاعات ژاندارمری استان را تشکیل دادم و پس از مدتی به تشخیص فرماندهان وقت ژاندارمری به عنوان اولین رئیس اطلاعات و حفاظت اطلاعات استان منصوب گردیدم.
شما از جانبازان جنگ تحمیلی هستید، بفرمایید در چه منطقه ای و چگونه به درجه جانبازی نائل آمدید؟
خانواده شما از جانبازان جنگ تحمیلی هستند، در خصوص جانبازی آنها بفرمایید؟
با توجه به وسعت و گستره حوزه جغرافیایی ماموریتم مجبور بودم به طور دائم در منطقه عملیاتی باشم به همین دلیل یک خانه کوچک سازمانی درقصر شیرین ساختیم و خانواده را از تبریز به آنجا آوردم. متاسفانه یک روز خانواده با پیکان در حال عزیمت به قصر شیرین بودند که در 10 کیلو متری شهر مورد حمله هوایی قرار گرفتند و در این حمله پسرم بعلت موج گرفتگی آسیب جدی دید و همسرم نیز پای چپش را از ران به پایین ازدست داد. بعد از درمان در بیمارستان کرمانشاه و تهران، مجددا آنها در منزل ساخته شده در قصر شیرین تحت نظر پزشکان اسکان یافتند.