لطفا کمی خودتان را معرفی کرده و از چگونگی ماموریتان در زمان جنگ مختصراً توضیح دهید.
بنده ستوانسوم آزاده بازنشسته حبیب اله شریفی تازه آباد متولد 1331 در شهرستان دیواندره و جانباز 35 % جنگ تحمیلی هستم. در سال 1356 استخدام شدم و در تاریخ 1/12/1381 از خدمت بازنشسته شدهام. پس از 19 ماه انجام وظیفه در جبهه های حق علیه باطل در تاریخ 26/01/65 در حالیکه در جبهه زبیدات داخل خاک عراق بودیم، صبح زود بود در سنگرهای خود استقرار داشتیم ناگهان نیروهای عراقی بصورت حمله گاز انبری یگان ما را دور زدند که متوجه شدیم عده ای با لباس سبز پلنگی به ما نزدیک شدند، ابتدا فکر کردیم نیروهای خودی هستند چون هوا گرگ و میش بود، به طرف ما تیراندازی نمودند اطمینان پیدا کردیم که نیروهای عراقی هستند. تعداد 25 نفر در آن منطقه بودیم که همگی اسیر شدیم بعد از زدن چشم بند و قریب به یک ساعت پیاده روی در کویر، ما را به روستایی که عرب بود بردند و بعد از شش ساعت سوار بر اتوبوس کردند. همه ما را به استخبارات بغداد بردند. بعد از پیاده شدن از اتوبوس همه ما را بشدت مورد ضرب و شتم شکنجه قرار دادند و در عین حال بازجویی نیز انجام میگردید. 5 روز این موضوع تکرار شد و در نهایت ما را به اردوگاه رمادیه انتقال دادند.
کل مدت اسارت ما در این اردوگاه سپری شد و خدا میداند چه شکنجهها و مشکلاتی که ما قریب 5/4 سال در این اردوگاه تحمل کردیم. در این مدت شاهد رشادتها و ایستادگیهای دوستانمان بودیم و بطور خلاصه خاطرات بسیار ارزنده من در این مدت رقم خورده است.
یکی از خاطرات زمان اسارت خود را برای خوانندگان بفرمایید.
یکی از دوستان بنده بنام مرحوم حسن صفرعلیپور که دوران اسارت را با هم گذراندیم. ایشان بصورت مخفیانه توانستند در این دوران، بسیاری از همرزمان خود را با سواد کند و همچنین کسانی که تمایل داشتند، آنها را با قرآن آشنا و حتی المقدور با روخوانی قرآن آشنا میکرد.
یک شب مرحوم صفرعلی پور در حالیکه کنار بنده نشسته بود و قرآن را در دست داشت و آهسته قرآن را تلاوت میکرد، ناگهان یکی از نگهبان ها فهمید و درب بازداشتگاه را باز کرد، با تندی و اهانت و فحاشی بسیار، به ایشان گفت فردا به حساب تو خواهیم رسید. صبح فردای همان شب ایشان را صدا زدند و به بیرون محوطه بردند و در مقابل چشمان ما، قریب به 40 نفر از نگهبانان با کابل و مشت و لگد به جان او افتادند بعد از 40 دقیقه ضرب و شتم و شکنجه او را بر روی صندلی برقی چرخان بستند و شکنجه دادند بصورتی که وقتی او را به داخل بند آوردند جنازه ای بیش نبود و بعد از دو روز کم کم هوشیاری خود را مجدداً بدست آورد. خداوند ایشان را رحمت کند، ایشان سال گذشته مرحوم شدند و خدا میداند که علت مرگ ایشان ناراحتی و شکنجههای زمان اسارت وی بود.
چه توصیهای برای بازنشستگان و همکاران و همرزمان قدیمی دارید؟
توصیه من به همه عزیزان بازنشسته و خوانندگان محترم این است که ضرورت دارد به آرمانهای انقلاب و جمهوری اسلامی پایبند باشیم و نسبت به عبادات یومیه و حلال و حرام بی توجهی نکیم تا انشالله در سرای آخرت رستگار شویم.
همچنین سوی سخن من به عزیزان رزمنده و تلاشگر این است که، تمامی زحمات شما پیش خداوند منان ثبت و ضبط است و قدر خودتان را بدانید و برای حفظ انقلاب و نظام پر افتخار اسلامی همواره کوشا باشید.