چه عاملی باعث شد تا ژاندارمری را برای خدمت انتخاب کنید؟
من در سال 1353 در کنکور سراسری دانشگاه علوم پزشکی پذیرفته شدم و دوران تحصیل را می گذراندم اما با توجه به اینکه مشمول نظام وظیفه محسوب می شدم لذا یا بایستی به خدمت میرفتم و بعد پزشکی را ادامه میدادم و یا در یکی از ارگانهای نظامی استخدام میشدم. من ترجیح دادم که این فاصله را ایجاد نکنم. لذا خدمت در ژاجا را انتخاب کردم و با نیت خدمت و تحصیل استخدام شدم.
به مدت 7 سال در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان درس خواندم و پس از اتمام تحصیل از سوی یگان خدمتی به استان سیستان و بلوچستان اعزام و با فرماندهان لایق آن خطه همچون جناب سرهنگ رضوی عزیز خدمت کردم. با آغاز جنگ، احساس کردم که نیاز است تا به یاری رزمندگان جبهه غربی بروم. لذا پس از طی 9 ماه به صورت داوطلبانه به خوزستان اعزام شدم. البته باید عنوان کنم که یکی از عوامل اصلی در این تصمیمگیری جناب سرهنگ تاجالدینی بودند.
مناطق محرومی را در آغاز حضور در ژاندارمری برای خدمت انتخاب کردید، عمده فعالیت شما در این مناطق معطوف چه برنامه هایی بود.
در سیستان و بلوچستان به همراه برادران جهادسازندگی قرارگاه مشترکی ایجاد کرده بودیم که به مردم محروم منطقه و همچنین کارکنان همکار و خانوادههای آنان خدمات پزشکی و بهداشتی ارائه میدادیم. همچنین سالی یکبار با شادروان رضوی عزیز به مناطق محروم و دورافتاده و چادرهای هموطنان بلوچها میرفتیم و آنان را که بیماری و مشکل داشتند، معاینه و درمان میکردیم و برای آنان دارو و تجهیزات میبردیم. پس از حضور در مناطق غربی نیز در ستاد استان و بعضی از شهرها آمادگاه راه میانداختیم و رزمندگان را در طول عملیاتها مداوا، بستری و اعزام میکردیم.
در موقعیتهای جنگی و عملیاتی نیز به موسیان، چموچه، آبادان، خرمشهر، پل نو و ... اعزام و از رزمندگان دفاع مقدس پشتیبانی میکردیم.
خاطره به دوش کشیدن یکی از رزمنده جانبازی از منطقه عملیاتی یا در صف خون دادن برای مجروحان ایستادن که نقل مجلس خیلی از هم دوره ای های شماست، مربوط به همین دوران است؟
بگذریم ! کارهای خیلی خیلی بزرگتر از اینها در دوران دفاع مقدس اتفاق می افتاد.
بعد از پایان دوران دفاع مقدس چه کردید؟
در سالهای پایانی جنگ، از خوزستان برای اخذ تخصص اعصاب و روان شرکت کردم و پس از قبول به تهران منتقل شدم. 4سال تخصص اعصاب و روان را در دانشگاه تهران گذراندم و پس از اتمام تحصیلات به بیمارستان حضرت ولیعصر (عج) و شماره 1 ناجا که در آن دوران به بیمارستان ژاندارمری معروف بود رفتم و در آنجا علاوه بر طبابت، به عنوان عضو شورای عالی پزشکی بیمارستان انجام وظیفه میکردم.
با آغاز ادغام نیروهای سه گانه، به عنوان نماینده ناجا در ستاد فرماندهی کل قوا شرکت کرد حضور داشتم و دو سه بند از قانون نظام وظیفه را اصلاح و تصویب کردیم و در آنجا توانستیم جا بیندازیم که چه کسانی قادر به خدمت نیستند. این موضوع از آن جهت اهمیت داشت که برخی کارکنان در دوران جنگ با عوارض روحی و روانی روبرو شدند و امکان ادامه خدمت برایشان مهیا نبود.
علاوه بر تخصص خود، آثار متعددی را نیز به رشته تحریر در آورده اید، در این خصوص صحبت کنید.
من 15 جلد کتاب در کارنامۀ تألیفات خود داشتهام که عبارتند از کتابهای زمزمۀ عشق، باورهای غلط، انسان و عشق، اعتیاد به مواد مخدرهای مغز، اعتیاد به محرکهای مغز، طب سوزنی، هیپنوتیزم، اختلالات جنسی، اشک خورشید، باغ ملکوت، سوء مصرف و وابستگی به مواد، عرصۀ سیمرغ، رانده درگاه، عرش و فرش که عموماً در زمینههای علوم پزشکی، روانپزشکی، اشعار و غزلیات است و دو اثر نیز در دست اقدام دارم که عبارتند از پسیکوفارماکولوژی برای دانشجویان پزشکی و کتاب با مادر همسرم چه کنم که در آینده نزدیک به چاپ خواهد رسید.
در دوران زندگی به ویژه در دوران بازنشستگی که شرایط جدیدی بر زندگی حاکم می شود، نیاز به مشاور لازم است، چه کمکی به بازنشستگان در این خصوص می توانید بکنید؟
قبل از هر چیز باید عنوان کنم که خیلی از مردم تصور میکنند اگر کسی به روانپزشک مراجعه کند، مرض یا یک بیماری جدی دارد؛ در حالیکه ما میتوانیم سالم باشیم و برای سلامتتر زندگی کردن به روانپزشک مراجعه کنیم. وقتی که ما جسمان مشکل دارد خودمان متوجه میشویم ولی اگر روانمان مشکل داشته باشد، دیگران میفهمند و آنچه که دیگران و اطرافیان منصفانه قضاوت میکنند میتوانند در ارزیابی سلامت روان معیار و منبع قرار بگیرد. چون آنها میتوانند شاهد باشند که رفتارمان چگونه است. سلامت روان نشانههای متفاوتی و اصولی دارد که عبارت است از اینکه کسی که بر آنچه که انجام میدهد تسلط دارد، سالم است و کسی که غیر از آنچه بر آن میاندیشد تسلط داشته باشد خیلی سالم است. نتیجهاش این است که انسان نرمال از آنچه برای دیگران اتفاق میافتد عبرت میگیرد و انسان غیرنرمال از آنچه که برای خودش اتفاق میافتد عبرت نمیگیرد و آدمهایی هستند که از یک موضع بارها و بارها گزیده میشوند، سلامت روان تعریفهای مشخص دارد و شاید به آن مفهومی اصلی در بحث سلامت روان غیر از اولیایالله کسی را نتوانیم نشان بدهیم اما میشود به آنها نزدیک شد.
آشنایی با این موضوع نیازمند ارتباط با روان پزشک است و من نیز این امکان را می توانم فراهم کنم تا از طریق کانالهای ارتباطی روابط عمومی در این خصوص با بازنشستگان همراهی نمایم.
پیشنهاد دارم که در داخل ماهنامۀ آئینه که مورد استفاده پیشکسوتان، بازنشستگان و خانواده آنان قرار میگیرد یک ستونی ایجاد شود تا به مشکلات آنان پاسخ داده و مشاورهای برای خانوادهها صورت پذیرد و من این آمادگی را دارم که با افتخار در خدمت آنان باشم و بتوانم به سئوالات آنها از طریق ماهنامه پاسخ بدهم .